امام خمینی( رحمت الله علیه) :
آمریکا به تصور اینکه ملی گرا ها و منافقین و دیگر وابستگان چپ و راست او، به زودی پاشنه سیاست انقلاب و حاکمیت نظام و اداره کشور را، به نفع او به حرکت در می آورند، چند روزی سیاست خوف و رجاء پیش گرفت و به طرح واجرای کودتا و اعمال سیاست فشار و ترویج چهره های وابسته به خود و نیز ترور شخصیت های انقلاب و انقلابیون واقعی کشور پرداخت که خداوند، مجددا بر ما منت نهاد و در صحنه حماسی تسخیر لانه جاسوسان، مردم ایران، برائت مجدد خویش را از آمریکا و اذناب آن اعلام نمودند. ( صحیفه نور/ ج20/ ص117)
آمریکا شیطان بزرگ/ ص119
( آنگاه که حضرت علی [علیه السلام] شعار خوارج را شنید فرمود:)
سخن حقی است، آری درست است، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدانیست درحالیکه مردم به زمامداری نیک یا بد، نیازمندند تا
*موُمنان در سایه حکومت، به کار خود مشغول
*و کافران هم بهره مند شوند،
*و مردم در استقرار حکومت، زندگی کنند،
*به وسیله حکومت، بیت المال جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد.
* جاده ها امن و امان،
*و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود.
منتظر حکم خدادرباره شما هستم. [ونیز فرمودند:]
اما در حکومت پاکان،
پرهیزکار به خوبی انجام وظیفه میکند، ولی در حکومت بد کاران، ناپاک از آن بهره مند میشود تا مدتش سر آید ومرگش فرا رسد.
نهج البلاغه/ خطبه40
(محمد بن حسن بن میمون) میگوید:« نامه ای به امام حسن عسگری( علیه السلام) نوشتم و از فقر وتنگدستی شکوه کردم، ولی بعدا پیش خود گفتم:
مگر امام صادق( علیه السلام) نفرموده که:« فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است، و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ماست.»
امام در پاسخ نوشت:
هر گاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار میکند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در میگذرد. همچنان که پیش خود گفته ای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناه گاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که(برای نجات از گمراهی) به ما متوسل می شوند. هر کس ما را دوست بدارد در رتبهُ بلند( تقرّب به خدا) با ماست و کسی که پیرو راه ما نباشد، به سوی آتش خواهد رفت.
سیرهُ پیشوایان/ ص 662
«نفسهای خردلی» یکی از هزاران روایت ناگفته از جنگ تحمیلی است. این اثر خاطرات مردی را روایت میکند که تنها با ۱۰درصد از ریههایش به زندگی ادامه میدهد.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
صدای تلفن همراه آقای جلالی بلند شد. او از اتاق خارج شد، میشنیدم راجع به سفری به هلند صحبت میکند. آن را یادداشت کردم تا حتماً از او بپرسم. مهین خانم متوجه شد، گفت: «برای شرکت در جلسه سازمان منع استفاده از سلاحهای شیمیایی انتخاب شده.»، با اینکه همسرش در اتاق نیست، آرام صحبت میکند تا مبادا او بشنود و رنجیدهخاطر شود، زیر لبی گفت: «حاجی ظاهرش خوب و سالم بهنظر میرسد؛ ولی از درون مثل شمع در حال آب شدن است، یعنی همه آنهایی که شیمیایی شدهاند اینطور هستند. او از قضاوت مردم و بیتوجهی آنها دلگیر است.»
در یک غروب سرد پاییز در خیابان نزدیک خانه، ماشین خاموش شد. حاجی هر چه استارت زد روشن نشد. باد تندی میآمد و ماشینها بوق میزدند. مهین خانم پیاده شد تا ماشین را تا کنار خیابان هل بدهد. اما ماشین سنگین بود و تکان نمیخورد. هیچ کس برای کمک نایستاد. هیچ کس فکر نمیکرد شاید مشکلی هست که مرد پیاده نمیشود و این زن تلاش میکند تا کار او را انجام دهد. بعضیها فقط سر تکان میدادند و بعضی زیر لب متلکی میگفتند و میرفتند. خدا خدا میکرد حاجی نشنود. علی خودش پیاده شد و به هر زحمتی بود ماشین را تا کنار خیابان کشاند. نفسش گرفت و سرفه کرد؛ آنقدر که حالش بد شد و مجبور شدند داخل یکی از مغازهها بروند تا آب گرمی بخورد و حالش جابیاید.
مهین خانم با صدای لرزانی گفت: «حاجی باید جایش گرم باشد، بوی عطر و غذای سرخکردنی به او نخورد، وگرنه به سرفه میافتد و حالش بد میشود.»، ولی او عاشق عطر است. به لباسهایش عطر میزند و داخل کمد میگذارد تا بوی آن ملایم شود.
علی نمیتواند چیزی سنگین بلند یا جابهجا کند؛ حتی شاید چند کیلو میوه. خریدهای خانه با مهین خانم است. گاهی که با هم در خیابان و کوچه و بازار هستند و خریدها دست اوست، مردم با تأسف سر تکان میدهند؛ بدون آنکه بدانند این دلسوزی نیست، بلکه نمک به زخم دیگران پاشیدن است.
مهین خانم از خودش راضی نیست، میگوید: «گاهی فراموش میکنم همسرم یک جانباز هفتاد درصد است و فقط بیست درصد از ریه او کار میکند. از همسرم توقع یک مرد سالم را دارم. گاهی بداخلاقی میکنم.»، میگوید بارها از حاجی خواسته او را درک کند و ببخشد… .
انتشارات سوره مهر این اثر را در 220 صفحه و بهقیمت 30 هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار داده است.