قلبش شکست از اعمال من
چشم هایش کم سو از گریه برای من
زلف هایش سپید از غصه برای من
صدایش گرفته از ناله برای من
دلش گرفته از کرده های من
گاه با خودمان بگوییم کجای وجود مهدی(عج) را سالم گذاشتیم از کارهایمان
و در آخر من برای او چه کرده ام…
منبع:
دلنوشته ای از طلاب مدرسه علمیه کوثر
به دنیا آمده تا صبر را شرمنده کند، آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد.آمده بود تا رسالت خود را به انجام رساند، مونس و یار برادر، سالار غافله حسینی و غم خوار اسیران باشد.آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد، فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دلهای حق جویان می رسد.اسیران بر کوهی از خون نشسته بودند. با حسین(علیه السلام) آمده بودند و بی حسین(علیه السلام) بر می گشتند و سالار قافله، زینب بود. هر چند خمیده و شکسته دل ، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا اغمتداد راه برادر باشد…
منبع:
برگرفته از کتاب سیمای زینب در آیینه تاریخ/اعظم شبیری/ص 190
کربلا چیست؟
کربلا یعنی رنج وبلا،اشک ودعا،عشق وصفا،یعنی عاشورا،یعنی رقیه سه ساله،یعنی اصغر شش ماهه،اکبر دردانه،یعنی کشتن حسین غریبانه……
کربلا،یعنی مسلم بی پناه،حر بی گناه،شبه مصطفی،زینب کبری،عباس دست جدا،یعنی حسین(علیه السلام) سرجدا.
سرتاسر کربلا پراست از درس وعبرت ومانند بحری است که باید از آن استخراج کنیم:یکی از پیام های عاشوراکه لازم است دراینجا به آن اشاره کنیم این است که چه شد جامعه ومردمی که خلیفه آنان امیرالمومنین (علیه السلام) بود به جایی رسید که پسر خلیفه مسلمین و پسر دختر پیامبر را این گونه به شهادت رساندند؟؟؟
قرآن درسوره مریم آیه 55 جواب این سوال رادوعامل دانسته:
1- دور شدن ازذکرخدا که مضهرآن نماز است.
2- پیروی ازشهوت رانی و هوس ودریک جمله ((دنیاطلبی))
این یک درداساسی وبزرگ است ؛جامعه مانیز جامعه اسلامی است که ممکن است به این درد دچارشود وما باید سعی کنیم در این خطر بزرگ نیفتیم که جامعه ما جامعه امامزمانی شود؛باید باتبلیغ درباره این دعامل فساد جامعه را از راه کج به راه امام حسین(علیه السلام) برسانیم وقیام عاشورا را تاابد زنده نگهداریم.
تقدیم به یاسین بی سر…
منبع:
قلم زنی یکی از طلاب «فاطمه بهیار» حوزه علمیه کوثر(س)علی آباد کتول
به پرچين درخت همسايه نگاه كردم ،پرنده اي را روي درخت منتظر ديدم ! من هم منتظر بودم ،
منتظر كسيكه هميشه انتظارش را مي كشيدم با اين كه مي دانستم شايد تا زماني كه زنده ام ؛
نيايد اما همه جمعه ها به ياد او بودم . هوا سرد بود آمدم تو و پنجره را بستم و برايش شعري گفتم :
من آمده بودم به تماشاي تو آقا !
صد حيف كه چشمم به جمال تو نيفتاد آقا !!
شايد كه تو را در تن يك خواب ببينم
چشمم به تو ، و آن رخ مهتاب ببينم !