نشنو از نی، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل،دل حریم کبریاست
نی چو سوزد خاک وخاکستر شود
دل چو سوزد خانه دلبر شود
منبع:
دلنوشته
خستگی راه ندارد به دل من آقا
امروز منم منتظر مقدم سبزت آقا
تا لحظه دیدار اجل مولا جان
هر لحظه کشم نفس به یادت آقا
منبع:
دلنوشته
مردی به محضر علی ـ علیه السلام ـ آمد و درخواست کرد تا «ایمان» را برایش تشریح و بیان کند.
امام فرمود: «فردا نزد من بیا تا در حضور جمعیت، تو را به آن آگاه کنم که اگر تو گفتارم را فراموش کردی، دیگری برای تو حفظ و نگهداری کند.
فانَّ الکلامَ کالشّاردَه ینفقُها هذا و یخطئُها هذا:
«زیرا سخن، همچون شتر فراری است که بعضی آن را پیدا می کنند و بعضی آن را نمی یابند»
فردای آن روز شد. امام در میان جمعیت آمد و در باره ایمان چنین فرمود:
ایمان بر چهار پایه قرار دارد: 1. صبر 2. یقین 3. عدالت 4. جهاد
صبر، چهار شعبه دارد: 1. اشتیاق 2. ترس 3. زهد 4. انتظار
یقین نیز دارای چهار شعبه است: 1. بینش درهوشیاری 2. رسیدن به دقائق حکمت 3. پند گرفتن از حکمتها 4. توجّه به روش پیشینیان.
عدالت، نیز چهار شعبه دارد: 1. دقت در فهم 2. غور در علم و دانش 3. قضاوت صحیح 4. حلم استوار و ثابت.
جهاد، نیز چهار شعبه دارد: 1. امر به معروف 2. نهی ازمنکر 3. صدق و راستی در جبهه جنگ 4. کینه و دشمنی با فاسقان…
به این ترتیب، امام با کمال عنایت و توجه به سؤال افراد، و روشن گری و آگاهی بخشی، همت می کرد، و بطور جدی، به مسائل جامعه، و رشد و ترقی اخلاقی و عقیدتی انسانها، اهمیت می داد.
منبع:نهج البلاغه
برایم سوال بود که چطور این همه زائر هر ساله از سرارسر ایران وجهان برای زیارت تو می آیند واین همه سختی را به جان می خرند؟! آیا آنان نمیدانند که تو همیشه در کنارمان هستی وسلاممان را حتی در خانه هم جواب میدهی؟! و…
چرا اربعین؟!…
شاید با خود بگویی: از خانه هم میتوانم به حسین«علیه السلام» سلام دهم؛ از خانه هم میتوانم زیارت اربعین بخوانم! چرا باید سختی چند روز پیادهروی را به جان بخرم و مسیری طولانی را در گرما و سرما طی کنم تا کسی را زیارت کنم که همین لحظه هم در کنار من است؟ پس بشنو سخن زینب«سلام الله علیها» را که به یزید فرمود: «به خدا که نمیتوانی یاد و خاطره ما را محو و نابود کنی.»
چه شیرینست با عشقت دویدن در بیابانها به عشقت هم به دل جارو زدن هم در خیابانها
نه تنها در میان تربتت داری شفاعت تو به خاک زیر پای زائرت دادند درمانها …
اگر من از خانهام سلام دهم و تو از خانهات سلام دهی؛ دیری نمیپاید که داستان کربلا از یادها میرود. «پیاده روی اربعین کاری زینبی«سلام الله علیها» است!»
و…چه خوش است لحظه دیدار…
ستون ۱۴۰۰ یعنی سلام آقا… سلام ای بی کفن ای تشنه لب ای مانده در صحرا
به سقای علم دارت قسم ما پای پیمانیم به شوقه یاری آرام جانت مهدی زهرا(سلام الله علیها)
منبع:دلنوشته
در روز اربعین هم، بعد از آن روزهای تلخ و آن شهادت عجیب، اولین زائران اباعبداللَّهالحسین علیهالسّلام بر سر قبر امامِ معصومِ شهید جمع شدند. از جمله کسانی که آن روز آمدند، یکی «جابربنعبداللَّه انصاری» است و یکی «عطیةبن سعد عوفی» که او هم از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسّلام است. جابربنعبداللَّه از صحابهی پیامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم علیالظّاهر مرد مسنّی بوده است؛ شاید حداقل شصت، هفتاد سال از سنین او - بلکه بیشتر - میگذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت باید بیش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ لیکن «عطیه» از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسّلام است. او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطیةبن سعد عوفی» علیالظّاهر زندگی کرده است. «عطیه» میگوید: وقتی به آنجا رسیدیم، خواستیم به طرف قبر برویم، اما این پیرمرد گفت اول دم شطّ فرات برویم و غسل کنیم. در شطّ فرات غسل کرد، سپس قطیفهای به کمر پیچید و قطیفهای هم بر دوش انداخت؛ مثل کسی که میخواهد خانهی خدا را طواف و زیارت کند، به طرف قبر امام حسین علیهالسّلام رفت. ظاهراً او نابینا هم بوده است. میگوید با هم رفتیم، تا نزدیک قبر امام حسین علیهالسّلام رسیدیم. وقتی که قبر را لمس کرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. این پیرمرد که لابد حسینبنعلی علیهالسّلام را بارها در آغوش پیامبر دیده بود، با صدای بلند سه مرتبه صدا زد: یا حسین، یا حسین، یا حسین!
منبع:
خطبههای نماز جمعهی تهران ۷۸/۰۳/۱۴