خودم را به تـ♥️ــو
منسوب می دانم با لفظ #شیعه
نمی دانم این #انتساب را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف⁉️
منتظر دل سوخته ات? هستم؟
یا باعث و بانیِ
به چاه #غیبت افتادنت!
ادعای #انتظارت را دارم
اما در مواقع اضطرار به “غیر از تو”
پناه می برم!!!
#وای_بر_من اگر اینگونه باشم?
#اللهم_عجل_لولیک_الفـرج??
چه کسی باور می کند؟
یک هیئت ایتالیایی که برای مأموریت به سومالی رفته بودند پس از پایان دورۀ مأموریت خود از دولت سومالی خواستند تا با ادامۀ اقامتشان در آن کشور موافقت و جواز اقامتشان را تمدید کند چون نمی خواهند به کشورشان باز گردند!!!
چه کسی باور می کند؟
نخست وزیر پیشین سومالی که پس از پایان نخست وزیریش، برای زندگی در بریتانیا سومالی را ترک کرده بود، در اثر ابتلا به کرونا در آن کشور از دنیا رفت!!!
چه کسی باور می کند؟
دیوار حائلی که ترامپ برای جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی مکزیکی ها به آمریکا در مرز مکزیک ایجاد کرد اینک مکزیک آن را بر روی مهاجران غیر قانونیِ آمریکایی که قصد مهاجرت به مکزیک دارند ببندد!!!
چه کسی باور می کند؟
تنها دو ماه پیش اسپانیا با مشکل مهاجرت از کشورهای آفریقایی رو به رو بود که با کشتی از سواحل مراکش به سوی این کشور انجام می شد
اینک آن شناورها مسیری معکوس را می پیمایند… آنها مهاجران غیرقانونی اسپانیایی هستند که می کوشند خود را به مراکش برسانند!!!
چه کسی باور می کند؟
خداوند ترس را در جان نیرومندترین ارتش، برترین اقتصاد و قلّۀ پیشرفت جهان بیفکند؛
همانان که می گفتند : هیچ نیرویی در جهان ما را به وحشت نمی اندازد!!!
چه کسی باور می کند؟
مساجد بسته، ركنی از اركان اسلام تعطیل شود و همزمان، بانگ اذان از کشورهایی برخیزد که بلند کردنِ صدا به اذان در آنها ممنوع بوده است!!!
چه کسی باور می کند؟
در کاخ سفید قرآن تلاوت شود؛ قرآنی که آن را کتاب ترورییسم می شمردند و در همۀ جراید آمریکا و اروپا حتی نشریات الحادی به تفسیر احاديث نبوي پرداخته شود!!!
چه کسی باور می کند؟
پزشکی که بیمار را درمان می کند بمیرد و بیمار بهبود یابد!!!
چه کسی باور می کند؟
ارتش هایی که برای پیروزی در جنگ ها بسیج می شدند
امروزه برای نجات از مرگ منحل و متفرق شوند!!!
چه کسی باور می کند؟
پزشکان جهان که بر همۀ درمان های طبیعی می تاختند، امروزه در اثر ناتوانیشان در درمان، به دنبال تجویز داروهای طبیعی برای بالا بردن ایمنی بدن باشند!!!
سه ماه پیش اگر کسی این سخنان را می گفت
چه کسی از ما باور می کرد؟
منزّهی تو ای زیرورو کنندۀ حال ها که خود تغییر نمی پذیری
منزّهی تو اي منجى
منزّهی تو اي گردانندۀ دل ها
پس کدام یک از نعمت های پروردگارتان را تکذیب می کنید؟
بگویید منزّه است آن تغیردهندۀ تغییرناپذیر…
بگویید خداوندا، ای گردانندۀ حال ها، بدحالی ما را به نیک حالی خویشتن بگردان…
بگویید ای گردانندۀ دل ها، دل های ما را بر دین خود استوار بدار…
منزّه است پادشاه…
خداوندا به تو پناه می برم از بازپس گیریِ نعمت پس از بخشیدن و از دشواری پس از آسانی و از تهیدستی پس از دارندگی و از كفر پس از ايمان
يا الله، امید ما به تو هرگز قطع نخواهد شد
به زودی ابرهای تیره خواهند رفت و حالِ ما به فضل و کرمت به بهترین احوال دگرگون خواهد گردید
خدا را یاد کنید تا بر شما رحمت آورد.
سید من!
صد روز است که در کنارتان نیستم!
دلم برای قلب و دستان مجروح و آسمانی تان تنگ شده است.
اینجا در جمع امام و شهیدان صحبت از شماست.
اما تنهایتان نگذاشتم لحظه ای لباس رزم را تن بیرون نیاورده ام.
من و حاج کاظم و عماد و … پیشانی بندهایمان را بسته ایم و تا صبح ظهور در رکابت هستیم…
?????
امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جرّ و بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.
صدایت آشنا و پررنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ورانداز می کردند.
و تو خود را معرفی کردی:
« ای اهل عالم! من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم…»
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه»
بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «…در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم!
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گلفروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!
ماشینها بوقزنان و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني” قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم.”
کاش زودتر برسی…
نذرظهورش صلوات …
امشب بهشتـ?ـ را
به تماشا گذاشتند
امشب نمک
به سفرۀ دنیا گذاشتند
امشب به روی
دامن نرجـ❤️ـس از آسمان
ماهی به نام
مهـ❤️ـدی زهرا گذاشتند
امشب به خانۀ
حسـ❤️ـن عسکری برو
چون راه را
برای همه واگذاشتند
از بس که آمدند
پی دستبوسی اش
از بس زیاد دل
روی دل جا گذاشتند
یوسف ببین که
آخر صف ایستاده است
او را برای
نوبت فردا گذاشتند
امشب پـ❤️ـدر
به خال پسـ❤️ـر بوسه می زند
کعبه به روی
سنگ حجر بوسه می زند
گـ?ـل نرگس فاطمـ❤️ـه خوش آمدی
فرخنده میلاد مسعودت مبارک?