مرد مرغداری بود که هر بار سیلی می آمد، مرغداری اش را آب فرا می گرفت،
مرغ هایش را به زمین های مرتفع تر می برد.
بعضی سال ها صدها مرغ او می مردند؛
زیرا نمی توانست آنها را به موقع ببرد.
یک سال سیلی شدید خسارت هنگفتی بر او وارد کرد،
به خانه اش برگشت و با ناامیدی به زنش گفت:
دیگه تمام شد.
من نمی توانم زمین فعلی را بفروشم و زمین بهتری بخرم.
زنش با خونسردی گفت:
” اُردک بخر “…!
زمانیکه مشکلی برایتان پیش می آید، بجای ناامیدی، بر روی راه حل تمرکز کنید.
?فردی فلج بود و یک روز قبل از عاشورا به جمکران رفته بود؛
در مکاشفه ای در مسجد جمکران، امیر المومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دید؛ و بعد خدمت امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء رسید و حضرت بعد از اینکه او را شفاء دادند، به او فرمودند:
?بروید و به دیگران بگویید که برای فرج من دعا کنند!!!
بعد هم فرمودند: امشب عزاداری خوب و مفصلی در اینجا برگزار می شود و ما هم حضور داریم؛
من[بیمار فلجی که شفا یافتم]تا شب ماندم و دیدم که هیئتی از تبریز به جمکران آمدند و آن شب مراسم داشتند
?کتاب مسجد مقدس جمکران تجلیگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص125
شخصی خدمت آیت الله العظمی اراکی(ره) آمد و گفت :
آقا مرا یک نصیحتی بفرمایید.
آقا فرمودند : شغلت چیست؟
گفت : نجار هستم.
آقا فرمودند :
آیا بلدی در بسازی؟
عرض کرد: بله.
آقا فرمودند:
پس یک در بساز. بگذار جلوی قلبت و هیچ کس را جز خدا راه نده ?
??
کاشکی از غیر تو اگه نبودی جان من
خود ندانستی به غیر از تو جان معنی دان من
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من
✅ یک نفر یهودی که از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله طلبکار بود، تقاضای پرداخت طلب خود را نمود، ولی رسولالله فرمودند:
«اکنون پولی ندارم.»
یهودی گفت:
«از شما جدا نمیشوم، تا طلب مرا بپردازید.»
رسول الله فرمودند:
«من نیز در اینجا با تو مینشینم.»
آنها به اندازهای نشستند که رسولالله، نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء را همان جا خواندند.
اصحاب پیامبر، مرد یهودی را تهدید کردند و گفتند:
«چگونه یک یهودی، پیامبر اسلام را بازداشت کند؟!»
ولی رسول الله به آنها فرمودند:
«این چه کاری است که میکنید؟ خداوند مرا مبعوث نکرده تا به کسی ظلم کنم»
در این هنگام مرد یهودی، با گفتن شهادتین، مسلمان شد و گفت:
«ای رسول خدا! کاری که نسبت به شما انجام دادم از روی جسارت نبود، بلکه میخواستم ببینم آیا اوصافی که در تورات، درباره آخرین پیامبرخدا آمده است با شما مطابقت دارد یا خیر!
زیرا من در تورات خواندهام که:
محمد، بداخلاق نیست، با صدای بلند سخن نمیگوید، بدزبان و ناسزاگو نمیباشد.
اکنون به یگانگی خدا و پیامبری شما گواهی میدهم.»
?امالی صدوق – صفحه ۴۶۶
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
1
?امام باقر علیه السلام فرمودند :
روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حضور گروهی از اصحاب خود فرمودند :خدایا برادران مرا به من نشان ده! و این جمله را دو بار فرمودند.
?اصحاب حضرت گفتند: ای رسول خدا آیا ما برادران شما نیستیم؟! فرمود: خیر، شما اصحاب من هستید. برادران من قومی هستند در آخرالزمان ؛ که به من ایمان می آورند و حال آنکه هرگز مرا ندیده اند! خداوند آنها را به اسم خود و پدرانشان به من معرفی کرده است…
?ثابت ماندن يكى از آنها بر دين خود ، از صاف كردن و کَندن خارهای درخت قَتاد (که خارهای سختی دارد) با دست در شب ظلمانى ، دشوارتر است. و يا مانند كسى است كه پاره اى از آتش چوب درخت «غَضا» (درختى است كه چوب آن از سخت ترين چوبهاست و آتش آن مدت زمانى می ماند و خاموش نمی شود) را در دست نگاه دارد. آنها چراغهاى شب تار می باشند ، خداوند متعال آنان را از هر فتنه تيره و تاریک نجات می دهد.
?بحار الانوار ج۵۲ ص۱۲۳ و ۱۲۴