چند خاطره
1-گفتند “دکتر برای عروس هدیه فرستاده” به دو رفتم دم ِ در و بسته را گرفتم. بازش کردم. یک شمع خوشگل بود. رفتم اتاقم و چند تا تکه طلا آویزان کردم و برگشتم پیش مهمان ها ؛یعنی که اینها را مصطفی فرستاده. چه کسی می فهمید مصطفی خودش را برایم فرستاده؟
2-گفتم “دکتر جان، جلسه رو می ذاریم همین جا، فقط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب نمی ده. ما صد، صد و پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم، اگه یکیش را بذاریم این اتاق…".گفت “ببین اگه می شه برای همه ی سنگرا کولر بذارید، بسم ا… آخریش هم اتاق من.”
3-مریض شده بود بدجور. گفتم “دکتر چرا نمی ری تهران؟دوایی،دکتری؟” گفت “عزیز جان، نفس این بچه ها خوبم می کند.”
4- ناهار اشرافی داشتیم ؛ ماست. سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید. دعوتش کردیم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.یکی می پرسید “این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟”
5-من نفر دومی بودم که تنها گیرش آوردم . تنها راه می رفت؛بدون اسلحه . گفتم «من پول گرفته م که تو رو بکشم . » چیزی نگفت. گفتم « شنیدی ؟» . گفت « آر ه . » دروغ می گفت . اصلا حواسش به من نبود. اگر مجبور نبودم فرار کنم ، می ماندم ببینم این یارو ایرانیه چه جور آدمی است.
منبع:
تبیان.
مجموعه چهار جلدی «با امام سجاد(ع)» به قلم غلامرضا حیدری ابهری از سوی نشر جمال روانه بازار کتاب شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مجموعه «با امام سجاد(ع)» که از سوی نشر جمال به چاپ رسیده، تلاشی است برای آشنایی کودکان و نوجوانان با مضامین کتاب ارزشمند صحیفه سجادیه.
«برای مامان و بابا» از جمله آثاری است که در قالب این مجموعه به چاپ رسیده است. حجتالاسلام و المسلمین غلامرضا حیدری ابهری که تاکنون آثار متعددی در حوزه ادبیات دینی کودکان و نوجوانان از او منتشر شده است، در این اثر با برداشتی از دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه به بیان داستانی درباره نحوه رفتار صحیح فرزندان با پدر و مادر پرداخته است.«برای مامان و بابا» ویژه گروه سنی شش تا 12 سال نوشته شده است. از این مجموعه آثاری چون «به سوی خوبیها»؛ برداشتی از دعای بیستم صحیفه و «سلام ای ماه زیبا»؛ برداشتی از دعای چهل و سوم این کتاب ارزشمند نیز منتشر شده است.
چاپ هشتم «برای مامان و بابا» در 12 صفحه از سوی نشر جمال روانه بازار نشر شده است.
منبع:
خبرگزاری تسنیم
حمیدرضا که در سالهای جوانی عازم جبهه شده بود، در ۱۸ سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید. وی نخستین بار در سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در معیت لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در منطقه عمومی فکه حضور یافت. وجودش پاک و سرشار از بندگی خدا بود. در اوج جوانی تنها به جهاد در راه خدا فکر میکرد و آرزویش شهادت در این راه بود.
وقتی یک سال بعد میخواست عازم جبهه شود در وصیتنامهاش چنین نوشت: «اگر جسمی ناتوان از من باقی ماند که امید آن کم است، آن را در کربلای ایران یعنی بهشتزهرا (س) دفن کنید و اگر جسمی برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بالای سر ما میآیند و ما تنها نیستیم.» خود را آماده شهادت کرده بود و میدانست که در این اعزام به آنچه از خدا میخواهد، میرسد. به اذعان خانواده آن روزها نزدیک غروب آفتاب به مسجد میرفت و حدود دو تا سه ساعت به عبادت و راز و نیاز میپرداخت؛ برای حمیدرضا مسلم بود که به شهادت میرسد.
خواهر شهید توضیح میدهد: دفعه آخر که شهید حمیدرضا میخواست به جبهه اعزام شود، گفت: «از شما و مادر راضی نیستم
صفحات: 1· 2
شیطان اندازه ی یک حبه ی قند است
گاهی می افتد توی فنجان دلها
حل می شود آرام آرام بی آنکه ما بفهمیم،
روحمان سر می کشد آن را ،آن چای شیرین را،شیطان زهراگین دیرین را ،آن وقت او خون می شود درخانه ی
تن،می چرخدومی گرددومی ماندآنجا او می شود ما ،ما می شویم او.
منبع:تولیدی
مسعودي، در كتاب مروج الذهب مي نويسد: يكي از اهالي كوفه سوار بر شتر نر خود به دمشق رفت. يكي از مردم دمشق با او به نزاع برخاست و ادعا كرد: «اين شتر ماده متعلق به من است و تو آنرا از من گرفته اي». آن دو نفر براي قضاوت نزد معاويه رفتند. شخص دمشقي پنجاه شاهد آورد و همة آنها شهادت دادند كه اين ناقه از آن اوست. پس معاويه به ضرر شخص كوفي حكم داد و دستور داد تا شتر را به آن دمشقي بدهند. آن شخص كوفي گفت: «خدا خيرت دهد! اين شتر نر است، نه ماده». معاويه گفت: «اين حكمي است كه صادر شده است». پس از آنكه مردم پراكنده شدند، معاويه شخص كوفي را فراخواند و قيمت شتر او را پرسيد و دوبرابر آن را به او داد و گفت: «به علي بگو من با صدهزار نفر كه شتر ماده را از نر تشخيص نميدهند، با او ميجنگم»[1]. مسعودي مي افزايد : «پيروي شاميان از معاويه به آن حد رسيد كه در هنگام حركت به سوي صفين، وي نماز جمعه را در روز چهارشنبه برپا كرد.»[2]
اين سوالي است كه در فراخناي تاريخ اسلام پرسيده مي شود و خواهد شد: چگونه جماعتي مسلمان تحت إشراف چنين فردي واقع شدند و در مقابل اجتهادات او تا به اين حد كرنش نمودند؟
پاسخ را بايد در پايگاه مردمي معاويه يافت. جامعه شام عبارت بود از مردمان كافري كه به دست بزيد بن ابي سفيان، پس از وفات پيامبر (ص) و در دوره خليفه اول مسلمان شده بودند و پس از او برادرش معاويه بن ابي سفيان، ولايت يافته بود. مردمي كه بدست اين دو به اسلام گرويده بودند مي پنداشتند كه اسلام خود را از اين مرد دارند و او رابط آنان با اسلام است و او كسي است كه شريعت از راه او به آنان رسيده است. بدين ترتيب شام به ميزان زيادي در همان جاهليت پيش از اسلام به سر مي برد و معاويه نيز ميان اهداف و برنامه هاي خود و وضعيت فكري و سياسي و اقتصادي و اجتماعي جامعه شام هيچ تناقضي نمي ديد.
امير مؤمنان علي (علیه السلام) در صفين خطاب به سپاهيانش فرمود: «آگاه باشيد! معاويه گروهي از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان پوشانده است تا كوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند»[3].
مقدسي دربارة مردم شام مينويسد: «فرمانبرداري از مخلوق را، بر اطاعت از خداي آسمان ترجيح ميدهند».[4] صعصعةبنصوحان عبدي (يكي از ياران علي (علیه السلام) نيز در توصيف مردم شام ميگفت: «مخلوق را بيشتر از همه فرمان ميبرند و خالق را بيشتر از همه نافرماني ميكنند. در برابر خداي سركشاند و بدكاران را پشتيبان».[5]
بنا بر روايت يعقوبي، در سال 63 قمري كه سپاهيان شام براي مقابله با عبداللهبنزبير كعبه را به آتش كشيدند، بعضي از آنها براي توجيه كارشان گفتند: «حرمت [كعبه] و اطاعت [خليفه] باهم رودررو شدند و اطاعت بر حرمت غلبه كرد».[6] مسعودي نقل ميكند: «نعمانبنجبلة تنوخي (يكي از فرماندهان سپاه معاويه) خطاب به او گفت: به خدا من ازروي اخلاص براي تو، حتي بر زيان خود اقدام كردم و پادشاهي تو را بر دين خود ترجيح دادم و مقتضاي خرد را كه ميشناختم، براي هوس تو رها كردم و از حق، كه آن را به چشم ميديدم، فاصله گرفتم».[7]
معاويه هر راهي را كه باعث آگاهي مردم شام ميشد، مسدود كرده و شام را بهصورت جزيرهاي نفوذناپذير درآورده بود. ازاينرو پس از آنكه خليفه سوم، ابوذر را به شام تبعيد كرد، معاويه نتوانست وجود او را كه منشأ آگاهي مردم شام بود، تحمل كند و از خليفه وقت خواست كه وي را به مدينه بازگرداند.[8]
اما در مقابل برنامه امام علي(علیه السلام)، برنامه اي بود كه با كژروي 25 ساله پس از وفات پيامبر(ص) روبه رو بود، در اين ساليان طولاني مفهومي از سقيفه نشات گرفته بود و در كالبد جامعه ي تحت حكومت امام، نهادينه شده بود و آن اينكه امام كسي نيست، جز يك صحابي والا كه در روزگار پيامبر خدماتي ارائه كرده و وضعيتي مشابه ديگر صحابه دارد. و به حكم اين شأن، در ميان صحابه چهره هايي شاخص بودند كه مي پنداشتند از علي (علیه السلام) چيزي كم ندارند يا فقط درجه اي از او پايين ترند. و حال امام بايد در اين فضا، كژروي را پاك سازي كند و اسلام اصيل را عرضه كند. اين تفاوت عيني پايگاه مردمي امام (علیه السلام) و معاويه است.
منبع:
[1]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص32.
[2]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص 41.
[3]. ألا وَإنَّ مُعاوِيَةَ قادَ لُمَةً مِنَ الْغُواةِ وَعَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتّي جَعَلُوا نُحُورَهُم اَغْراضَ الْمَنِيَّةَ (نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبة 51).
[4]. محمدبناحمد مقدسي، احسن التقاسيم في معرفة الأقاليم، ص152.
[5]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص52.
[6]. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص252.
[7]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج2، ص394ـ395.
[8]. همان، ص349؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص283ـ284؛ يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص172؛ ابناثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص251ـ252.