استاد شهید مرتضی مطهری: خطر نیمچهعالمان از جاهلان بیشتر است
خیلی چیزها وجود ناقصش، خطرش بیشتر از عدم محض است. میگویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه این حرف معلوم است.
آدمی که هیچ عالم نیست، چون میداند عالم نیست لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و میداند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره میبرد. ولی نیمچه طبیب چون خودش را طبیب میداند تسلیم یک طبیب نیست، میخواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان میبرد.
از همین جا بروید سراغ نیمچه مجتهدها و نیمچه روشنفکرها و نیمهای دیگر، اینهایی که یک چیزکی می دانند…ُ چیزکی میدانند و چیزها نمیدانند!
اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهارتا شعار میشنوند، بدون اینکه متعمق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ میبینید این چهار تا شعار اینها را از جا حرکت می دهد.
کتاب #فلسفه_تاریخ
?رهبر انقلاب: ما که انتظار فرج داریم، باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم به قدر توانمان، به قدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازهای که در وسع و قدرت ما است، به جامعهی مهدوی نزدیک کنیم.
٩٩/٠١/٢١
?سید طاهر شاهچراغی شاعر و منبری بود و 40 مرتبه در خواب حضرت علیه السلام را دیده و ناگهان مدت طولانی از زیارت حضرت علیه السلام محروم بود؛ بعد از یکسال که دوباره ارتباط برقرار شد از علت این فاصله پرسید؛
حضرت علیه السلام فرمودند: سید طاهر چرا به هر منزلی می روی و هر غذایی را می خوری؟؛ به خانه کسی رفتی و از غذایی خوردی که حرام بود و نتیجه آن غذای حرام، جدایی بین من و تو شد؛ تا اینکه یکسال پاکسازی کردی و دوباره ارتباط برقرار شد.
?ارتباط معنوی با امام زمان علیه السلام، استاد حسین گنجی ،انتشارات مسجد جمکران، ص68
?براي آموزش نظامي به مشهد رفت. هفته اي يك بار براي ديدن او به مشهد مي رفتيم.جنگ شروع شده بود. وقتي علي اكبر را ديدم، گفت: بابا جنگ شروع شده است. خدا كند از همين جا ما را به منطقه ببرند. گفتم:” بابا، تو چه ميگويي؟ ميخواهي به جنگ بروي؟ تو را ميکشند؟ بعد از مدتي كه آموزش او تمام شد. گفتند علي اكبر عصر از پنجراه عازم جبهه است.
?تا اين مطلب را شنيدم شروع به گريه كردم و گفتم:” بيخود مي خواهد برود جبهه، او را مي كشند.” بالاخره عصر به ديدن او رفتم، ديدم كه تمام نيروها هر كدام تفنگي گل زده بر دوش دارند. علي اكبر را ديدم گفتم:”كجا مي روي؟” گفت: بابا، مي خواهم به منطقه بروم.
?گفتم:” من در غياب تو چه كار كنم؟” گفت:” خدا ما را براي اين كار خلق كرده است. آيا درست است كه خواهران و برادران ما را بكشند، زن باردار را به درخت ببندند و شكمش را پاره كنند و ما با خيال راحت اينجا باشيم؟ شما دعا كنيد كه ما را به جبهه ببرند تا شهيد شويم. شما غصه هيچ چيز را نخوريد و بالاخره رفت. بعد از يكي، دو ماه آمد و مجدداً بعد از دو هفته ديدم كه دوباره آمادة رفتن به جبهه است. گفتم:” علي اكبر باز كجا ميروي؟!” گفت:” پدر اسم من پاسدار است بايد بروم.”
✍️به روایت پدربزرگوارشهید
?فرمانده گردان لشگر۵ نصر
#سردارشهید_علیاکبر_بشنیچی?
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۲/۲ نیشابور ، خراسانرضوی
شهادت : ۱۳۶۲/۱/۲۵ فکه
ایشان روحانی شوخ طبعی بود و مثل همه، عزیزانش را دوست داشت. من و فرزندانم نمی خواستیم او را از دست بدهیم به همسرم می گفتم شما طلبه هستید و مجاهدت دینی می کنید و همیشه به ایشان روایتی از پیامبر(ص) را می گفتم که قلم علما افضل و برتر از خون شهداست اما ایشان می خندیدند و می گفتند ببینیم چه می شود.
با توجه به خدمات و زحماتی که در جبهه برای بار اول داشت و رزمنده ها محب او شده بودند، سردار سلیمانی نامه زده بود که حیف است چنین روحانی زِبل و زیرک و با اخلاصی که از همه گیت ها برای اعزام رد شده را از دست بدهیم و با رفتن ایشان به طور رسمی موافقت میشود.
مستاجر بود…
برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت!
وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت!
گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دستهایش اثر کچ کاری!!
جمله سردار ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود:
“گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود”
#حجةالاسلامشهید_علی_تمامزاده?
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۵۵/۱/۲۴ تهران
شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۵ حلب ، سوریه