بیا، آدرس میدهد همان خدایی که اختیار تام تمام قلب ها دست اوست، نسخه آرامش داده برایت⬇️
ِ ? «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[رعد/28]
↖️ یقین داشته باشید، که تنها مسیر آرامش قلب ها، یاد خداست!↘️
واین یاد خدا، بیشتر از همه، با نماز است که محقق میشود برایتان↘️
? «فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»
⚠️ پس به شدت مراقب باش که غریبه ها، جدایت نکنند از این منبع آرامش، که ترک آن، عاقبتی جز سقوط و هلاکت ندارد برایت↘️
? «فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى»[طه/14و16] ?
رهبر معظم انقلاب اسلامی در جلسهای از جلسات درس اخلاق خود با اشاره به حدیثی از امام سجاد علیه السلام دربارۀ آثار سخن نیکو (قول حسن) فرمودند: «اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ یُثْرِى الْمالَ وَ یُنْمِى الرِّزْقَ وَ یُنْسِئُ فِى الاَْجَلِ وَ یُحَبِّبُ اِلَى الاَْهْلِ وَ یُدْخِلُ الْجَنَّةَ؛ گفتار نیک، ثروت را زیاد، روزى را فراوان و مرگ را به تأخیر مىاندازد، انسان را محبوب خانواده و به بهشت وارد مىکند.
ایشان افزودند: این سخن نیکو یعنی سخنی که هم با موازین شرع منطبق و هم با روی خوش است. لازمۀ «قول حسن» این است که با روی خوش و زبان خوش ادا شود.
رحیم قمیشی رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به حال و هوای این روزهای جامعه در مقابله با بیماری کرونا و تشابه آن با روزهای اسارت نوشت: «میپرسد وقتی اسیر بودی چهکار میکردی که آنجا حوصلهات سر نرود؟ میگوید واقعا ناامید نمیشدی؟ اصلا میخندیدید؟! میگویم معلوم است عزیزم، ما آنجا هم زندگی شیرینی برای خودمان تعریف کرده بودیم، و از هر لحظهاش لذت میبردیم. نمیتواند قبول کند. میگوید میدانم نمیخواهی بگویی که خیلی هم سخت بوده. قسم میخورم اینطور نیست. ول کن نیست!
حوصلهاش سر رفته، از همین سه هفته خانهنشینی کرونا خیلی خسته شده. دلش گرفته، لحظه شماری میکند بشود کمی پرسه بزند توی خیابانها، دوستانش را ببیند. کافهای برود، مسافرتی برود. قول میدهم برایش از آن روزها بگویم و قول میگیرم باورش کند.
میدانی عزیزم، ما زنده ماندن برایمان یک هدف بود آنجا، خجالت نمیکشیدیم بگوییم «میخواهیم زنده بمانیم»، همینکه یک روز میگذشت و زنده بودیم، همان اردوگاه، در همان غربت و تنهایی، جشنی داشتیم، آواز میخواندیم، میدانستیم بعد از هر سختی حتما یک گشایشی هست، هر چقدر سختی بیشتر، راحتیاش هم بیشتر. میدانستیم انتهای هر دالان دراز تاریک، منظرهای دلنواز منتظر ماست. برکه آبی با پرندههایی عاشق. آسمانی آبی و قشنگ و درختانی جوانهزده و پر از غنچههای گل.
میدانی، آنجا تنهایی که مینشستیم، میشمردیم کارهای نکردهمان را، میشمردیم جاهای نرفتهمان را، و قول میدادیم به خودمان، بابت کارهایی که با رهاییمان باید میکردیم. باید میرفتیم کلاس آموزش موسیقی، باید میرفتیم جهانگردی، میرفتیم یادگیری آشپزی، کیکپزی، میرفتیم کوهنوردی. میرفتیم کویر و شب آنجا آتش روشن میکردیم دور هم، میدانستیم چقدر به ما حتما خوش میگذرد. ما همه آن جاهای زیبا را، قبلتر یادمان رفته بود.
میدانی، زیارت بعد از آن وقتهایی که نمیشود رفت، چه مزهای میدهد، میدانی دیدن دوباره دوستان قدیمی، چه لذتی دارد؟ میدانی پیدا کردن گمشدههایت، اصلا «پیدا کردن خودت»، چقدر هیجان انگیز است!
اگر اسارت و زندان نبود، من هیچکدام را نداشتم. اصلا حقیقتاش را بگویم؟ خدا وقتی میخواهد عمر دوبارهای به آدمها بدهد، همینجوری میکند. یک وقت از او دلگیر نشوی. تقصیر خودمان است که خیلی فراموشکاریم.
مجبور میشود وسط طوفان، ببردمان لبه قایق، خوب تکانمان بدهد، دلمان را حسابی بریزد؛ و برمان گرداند. میخواهد بیدارمان کند، چشمهایمان را باز کند، ما هم آن روزها محکم میچسبیدیم به آغوشاش، غرق بوسهاش میکردیم، با خدا میخندیدیم که این همه فکرمان هست.
میگویم حالا تو هم قبول کن این یک دوره است. برای پیدا کردن خود گمشدهات، تا از تکرار بیایی بیرون، خدا میخواهد یادت بیاورد «تو آزاد بودی» و ندانستی، تو انسانی بزرگ بودی و ندانستی، تو محبوب بودی و ندانستی، تو زندگی داشتی، دوستت داشتند، دلتنگت میشدند، منتظرت مینشستند، خیلیها آرزوی دیدنت را داشتند، و تو ندانستی.
میدانی عزیزم، اصلا خدا که دوستت داشته باشد سربهسرت میگذارد. ناگهان نقشه زندگیات را عوض میکند، چشمهایت را به زور باز میکند، ناگهان عاشقت میکند. این دلتنگیها، این خستگیها، این بیحوصلگیها، همهاش نشانههای همان عشق است.»
روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش میآید..با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد..دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی.؟*
نانوا گفت نه..حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده..دوست نانوا گفت وای بر تو..آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است..نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم..و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم…زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد…
روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند…*
استاد_فرحزاد :
خیلی از افراد در حال یاس به خودکشی دست می زنند. در مکتب ما گفته شده که هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نباشید. رحمت خدا خیلی گسترده است. امام علی (ع) به فرزندش امام حسین (ع) می فرماید: فرزندم، هیچ وقت گناهکار را از رحمت خدا ناامید نکن، چه بسا کسی که اعتکاف ( ثابت ماندن در کاری )به گناه کرده اند ولی عاقبت آنها به خیر می شود.
فردی به دیدن یکی از کارگزاران مامون رفت. دید که او روزه خواری می کند. پرسید که چرا روزه می خوری ؟ او گفت: من از آمرزش الهی مایوس هستم زیرا می دانم خدا من را نمی بخشد. من چندین سادات را به دستور مامون اعدام کرده ام. این جرم بزرگی است.پس من برای چه روزه بگیرم و نماز بخوانم زیرا دیگر خدا من را نمی آمرزد.
آن فرد پیش امام رضا (ع) رفت و حرف کارگزار مامون را گفت. امام فرمود: گناه این حرف از گناه کشتن سادات بالاتر است. پس شما نباید ناامید باشید حتی اگر گناه بزرگی انجام داده باشید.
یکی از بزرگان فرمودند: شیطان هم در طاعات و هم در گناهان ما طمع دارد. شیطان بعد از اینکه ما را به گناه وادار کرد، می گوید که آب از سر تو گذشته است. اگر شیطان انسان را مایوس کرد کاملا بر او مسلط می شود. شیطان در عبادات ما را به غرور وا می دارد.
پایگاه برنامه سمت خدا