کیانوش رضایی از فعالان رسانه همزمان با انتشار خبر شهادت سردار سلگی راوی کتاب «آب هرگز نمیمیرد» یادداشتی را منتشر کرد که در ادامه میخوانید.
یکی از دوستان گفت که قصد ساخت مستند ثبت خاطرات فرماندهان و جانبازان همدان را دارد و از بنده خواست تا کمک کنم، گفتم خیلی از مستندسازی سررشته ندارم اما چنانچه کاری از بنده ساخته باشد دریغ نکرده و برایت آروزی موفقیت میکنم.
چندروزی نگذشته بود که تماس گرفت و گفت قرار است به منزل حاج میرزا سلگی برویم میتوانی کمک ما باشی؟ بدون هیچ وقفهای قبول کردم. سردار سلگی را در مجالس مختلف دیده بودم اما پیش نیامده بود که در خلوت و با خیال راحت با او هم کلام باشم.
وارد خانه سردار شدیم. ساده و مرتب بود خیلی سادهتر از منزلی که تصور کنید. به یکی از اتاقهای خانه که مشخص بود مخصوص مهمان است راهنمایی شدیم. لوح تقدیرهایی که سردار از سپاه و دیگر سازمانها و نهادها گرفته بود روی یک میز چیده شده بود.
اولین مرتبه نبود که وارد منزل خانواده شهدا میشدم، پیش از این ساده زیستی شان را دیده بودم، اما اینجا خانه شهید نبود، خانه ساده جانبازی بود که کتابش مورد تحسین رهبر انقلاب قرار گرفته بود.
یک کتابخانه کوچک هم بود که سردار در آن کتابهای مختلف از زندگی شهدا را قرار داده بود، چند جلد از کتاب «آب هرگز نمیمیرد» هم توی قفسه بود.
بلافاصله ضبط خاطرات را شروع کردیم. دوربین روی سه پایه کار گذاشتیم و محو صحبتهای سردار شدیم، خاطراتش از نحوه ورود به سپاه تا عملیات مرصاد بود، از لجستیک بزرگ منافقین در این عملیات تا مجاهدتهای تیپ انصارالحسین (ع) و ورود شهید سپهبد صیاد شیرازی به عملیات.
خیلی از صحبتهای سردار نگذشته بود که متوجه شدیم دوربین در حال ارور دادن است. چون گرم صحبتهای حاج میرزا بودیم متوجه نشده بودیم که ضبط متوقف شده است. خجالت میکشیدیم این مطلب را بازگوکنیم و بخواهیم سردار دوباره همان حرفها را تکرار کنند، اما حاج میرزا خودش متوجه شد و با بزرگ منشی، دوباره شروع کرد.
خاطرات از اول و مجدد بازگو شد بدون اینکه چیزی کمتر از قبل گفته باشد با حوصله و صبر همه چیز رو مجدد تعریف کرد.
بعد از ضبط برنامه و گرفتن چند عکس یادگاری، دوباره چشمم به قفسه کتابها افتاد. پیش خودم داشتم فکر میکردم سرفرصت یه کتاب «آب هرگز نمیمیرد» بخرم و حالا هم که خانه سردار را بلد شدم میتوانم کتابم را بیاورم تا برایم امضا کند و متنی یادگار از اوداشته باشم.
توی همین فکرها بودم و داشتم دوربین را جمع میکردم که حاج میرزا سمت قفسه کتابها رفت و دوتا کتاب برداشت. یکی «مهتاب خین» که بعد از امضا و نوشتن متن یادگاری به دوستم داد یکی هم «آب هرگز نمیمیرد» که برای من بود. انگار سردار میدانست توی دلم چه میگذرد چون همین کتاب را میخواستم.
■ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف):شیعیان ما ، به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند! اگر بخواهند ، دعا میکنند و فرج ما میرسد.
□ بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
یکی از فضلای معاصر که چند سالی در محضر علامه طباطبایی درس خوانده میگوید:
یک وقت عازم زیارت بیت الله الحرام بودم، برای عرض سلام و خداحافظی خدمت علامه رفتم و گفتم نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید و توشه راهم باشد. این آیه مبارکه را قرائت فرمودند:
«فاذکرونی اذکرکم؛ به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم.» (بقره/152)
علامه میافزاید:
«به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی مییابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمیگذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»
آیت الله سید مصطفی محقق داماد:
?در سال ۵۵ یا ۵۶ استادم، شهید مطهری فرمودند: علامه طباطبایی مایلاند تا زمانی که حیات دارند کتاب بدایةالحکمة و نهایةالحکمة تدریس شود و اگر ابهامی وجود دارد، تا زمانی که در قید حیات هستند آن ابهام را رفع کنند. به همین خاطر بنده این کتاب را درس میدادم و به دلیل قرابت مکانی منزلمان در شهر قم با منزل علامه طباطبایی، گاهی برای توضیحخواهی و بیان سؤالات خود به محضر ایشان شرفیاب میشدم.
?یک روز که خدمت ایشان رسیدم گفتم که اجازه دارم یک سؤال خارج از موضوع کتاب مطرح کنم. ایشان گفتند که سؤالت را بپرس. گفتم که حضرت استاد، اگر با این تجربهای که اکنون در اختیار دارید، خداوند دو مرتبه شما را به روزهای آغازین زندگیتان برمیگرداند چه راهی را انتخاب میکردید و در چه رشتهای تحصیل میفرمودید؟ یعنی اگر بر فرض محال، خداوند دو مرتبه شما را جواب میکرد و میخواستید راهی را انتخاب کنید چه مسیری را انتخاب میکردید؟
دقیقاً در خاطر دارم که ایشان دستی به صورت کشیدند و با لبخند گفتند که همین راهی را که رفتهام، این بار با درایت انتخاب میکنم.
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
مردم سه دسته هستند :
1 کسی که ظاهرش با باطنش فرق داره،این آدم دشمن خداست، مثلا مثل کسی که وانمود میکنه نماز شب میخونه در حالیکه نماز صبحشم قضاست!
2 کسی که ظاهرش و باطنش یکی است،مثل مومنین که در ظاهر و باطن یکی هستن.
3 کسی که باطنش از ظاهرش بهتر است که این شخص ولیّ خداست.