✍️ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!
«ولی قرآن چیزی دیگه میگه:
*أكثر الناس ﻻ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ*”
بیشتر مردم نمۍدانند☄️
*أكثر الناس ﻻ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ*”
بیشتر مردم ناسپاس اند☄️
*أكثر الناس ﻻ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ* “
بیشتر مردم ایمان نمی آورند☄️
*أكثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ*”
بیشترشان گناهکارند☄️
*أكثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ*”
بیشترشان نادانند☄️
*أكثرهم ﻣﻌﺮﺿﻮﻥ*”
بیشترشان اعتراض گرند☄️
*أكثرهم ﻻ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ*”
بیشترشان تعقل نمۍکنند☄️
*أكثرهم ﻻ ﻳﺴﻤﻌﻮﻥ* “
بیشترشان ناشنوای اند☄️
*ﻭﻗﻠﻴﻞ ﻣﻦ ﻋﺒﺎﺩﻱ ﺍﻟﺸﻜﻮﺭ* “
و کم اند بندگانی که شاکرند☄️
*ﻭﻣﺎ ﺁﻣﻦ ﻣﻌﻪ ﺇﻻ ﻗﻠﻴﻞ* “
و جز اندکی ایمان نمی آورند☄️
پس نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست بلکه در مورد زیادی اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار مےکنند.
به فرموده مرحوم استادم حضرت آیت الله محمد فاضل استر آبادی رحمه الله علیه : اینکه میگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو اشتباست …
درست و اصلش اینه ؛ خواهی نشوی همرنگ ، رسوای جماعت شو ?
?گاهی از من “مذهبی"؛
تنها یک تیپ مذهبی باقی می ماند؛
?گاهی من “مذهبی” آنقدر درگیر پست ها و متن هایم در صفحات مجازی می شوم؛
که از خواندن روزانه چند خط قرآن یا کتب روایی،غافل میشوم؛
?و در پایان روز،میبینم که حتی یک دهم وقتی که در فضای مجازی
بودیم،در فضای قرآن و حدیث نفس نکشیدم….
?آنقدر که آنلاین بودم و اولین نفر پست های دیگران را تائید کردم؛
به فکر نماز اول وقت نبودم…
?آنقدر درگیر جذب حداکثری شدم که فراموش کردم “اخلاص” و “عبودیت” رمز برکت در کارهایمان است…
?آنقدر که به فکر آبروی خود، و برانگیختن تشویق دیگران و تائید کردن هایشان بودم،
به فکر رضایت صاحب زمانمان نبودم …
تفکر
هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز می ماند )
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
1-دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
2-رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
3-چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
4-درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
5-مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
6-قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
7-فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید
نهج الفصاحه/ش 1730/ص 366
?شخصی تعریف می کرد وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زورقصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند.???
گاو مقاومت می کرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود?
من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم ؛گاو مطیع شد و سوار شد.☺️
من مغرور شدم و پیش خودم گفتم?
《حتما به درجات معنوی دست یافتم》
وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم گریه و زاری می کند?
علت را که جویا شدم
گفت 《گاومان را دزدیدند》?
گاو مرا شناخته بود، ولی من او را نشناختم
? سلمان یکی از یاران پیامبر ص تعریف کرده روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند.
? سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. یکی می گفت: دچار تشنج شده است.
? دیگری می گفت: جن زده شده است. سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم.
? با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت که فرمود: ((و لهم مقامع من حدید)) یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است.حج/21
?ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 399