زندگی نامه علامه امینی
شیخ عبدالحسین امینی در سال 1320هجری قمری مطابق 1281شمسی در تبریز به دنیا آمد . پدر ایشان حجت السلام حاج میرزا احمد امینی متولد سال 1287قمری بود . پدرش از روحانیون بنام تبریز و مورد احترام مردم بودکه در زهد و پارسایی زبانزد خاص و عام بود. از ایشان تآلیفاتی چون شرح قصیده المنجع وتعلیغات بر مکاسب شیخ انصاری به جهی مانده است .وی در سال 1370 قمری دیده از خهان فرو بست و در قبرستان نو شهر مقدس قم گردید. جد ایشان مولی نجف قلی مشهور به امین الشرع بود که نام خانوادگی علامه امینی نیز از همین لقب گرفته شده است.جد ایشان در سال 1257 قمری در روستای سردها به دنیا آمده و پس از آن به تبریز رفت و در آنجا ماند ایشان ادیبی فرزانه وپرهیز گار وفاضل بود که به گرد آوری اخبهر اهل بیت (ع) اهتمام ویژه داشت.
ادامه دارد …
منبع:کتاب زلال حکمت .جلد ششم نرگس علی مردانی.
توکل قوی…
روزی شیخ رجبعلی با همراهانش به زیارت قبر یکی از صالحان می رفت
که به وی خبر می دهند پلی که در راهشان است معیوب می باشد و
نمی توان از آن عبور کرد:اما ایشان می گوید:
به خدا توکل کنید
ومی روند ومی بینند که پل را درست کرده اند .
(حجت الاسلام علوی به نقل از مرحوم حامد)
منبع:
بهترین شاگرد شیخ-صفحه 41-مهدی عاصمی
حجت الاسلام علوی می گوید :
جناب شیخ در زمستان که برف می آمد برف هارا کنار می زد وبرای گنجشک ها و کبوتر ها گندم می پاشید.
همچنین برای مورچه ها کنار لانه هایشان غذا می گذاشت. زمانی نیز که در خانه مگس بود پنجره را باز می کرد و آنها
را بیرون می کرد.
ایشان هیچگاه حیوانی را نمی کشت و می فرمود:
چرامن حیوان را بکشم ،روایت داریم زمانی حیوانی کشته می شود که از یاد خدا غافل شود ،بگذاریم حیوان
به یاد خدا باشد.
منبع:
بهترین شاگرد شیخ-صفحه 65-مهدی عاصمی
مرحوم حامد می فرمود:
جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب ،فرهاد را دید و به اوگفت:
شماکه این همه استعداد درعشق داشتی چراعاشق خدا نشدی؟اگردرآن وادی افتادی شیرین کجاو شیرین آفرین کجا؟
فرهاد آه سردی کشید و گفت:افسوس که در زمان ما حتی یک نفر نبود که به ما بگوید می توان عاشق خدا شد.اگر من
این را می دانستم به جای شیرین عاشق خدا می شدم .اما شیخ رجبعلی این را بدان که من بعدازمرگ به شیرین خودم
رسیدم.
امام رضا (ع) فرمود:
اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد خداوند در روز قیامت با او محشورش می کند.
(عیون اخبار الرضا-ج2-ص269)
منبع:بهترین شاگرد شیخ-صفحه 36-مهدی عاصمی
دل فقط جایه…
شیخ عبدالکریم حامد می فرمود:
لباس هایم راشسته بودم ودنبال طناب
می گشتم تاآنها راپهن کنم،دراین هنگام به
شیخ رجبعلی برخورد کردم.
ایشان به من گفت:
توی دلت طناب می بینم،درست است که به
طناب نیازداری ولی چرا دردلت جای داده ای؟
دل فقط جای خداست،نباید چیز دیگری درآن قرار گیرد.
به نقل از حجت الاسلام گنجی
منبع:بهترین شاگرد شیخ،صفحه۳۵،مهدی عاصمی