امام خمینی ( ره ) :
مگر ملائکه تنبل پرورند ، برای شما که جز مسئله گفتن تکلیفی ندارید !
روحانیون بیدار شوند؛ کارهای مهمتر از مباحثه و مسئله گفتن دارید!
شما بايد بيدار شويد، به فكر علاج بدبختیهاى مردم باشيد؛ مباحثه به تنهایى فايده ندارد. مسئله گفتن به تنهایى دردها را دوا نمیكند.
در شرايطى كه دارند اسلام را از بين مىبرند، بساط اسلام را به هم مىزنند، خاموش ننشينيد! مانند نصرانىها كه نشستند در باره روحالقدس و تثليث صحبت كردند تا آمدند آنها را گرفته، از بين بردند.
بيدار شويد و به اين حقائق و واقعيتها توجه كنيد!
به مسائل روز توجه كنيد!
خودتان را تا اين اندازه مُهمَل بار نياوريد!
شما با اين اهمالكاریها میخواهيد كه ملائكه، اجنحه خود را زير پاى شما پهن كنند؟!
مگر ملائكه تنبل پرورند؟!
ملائكه بالشان را زير پاى اميرالمؤمنين(ع) پهن مىكنند.
چون مردى است كه به درد اسلام مىخورد، اسلام را بزرگ مىكند، اسلام به واسطه او در دنيا منتشر مىشود…
براى شما كه جز مسئله گفتن تكليفى نداريد خضوع، معنى و مورد ندارد!
کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی، صفحه ۱۴۳
نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون» می گوید: لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت.
او به مادرش وصیت کرد: پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک تب، همه طراوت خود را از دست بدهد و با یک بیماری، همه نشاط او فرو بنشیند؛ دوستی بگیر که زوال پذیر نباشد.
بنابراین، معرفت، محبت حقیقی می آورد و غفلت، محبت کاذب.
آیت الله جوادی آملی
جنگ امروز ما، جنگ با اسرائیل نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست. جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور. جنگ ما، جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمايه_داری و کمونيزم. جنگ ما، جنگ پابرهنگي علیه خوشگذرانیهای مرفهین و حاکمان بیدرد کشورهای اسلامی است. این جنگ، سلاح نمیشناسد. این جنگ محصور در مرز و بوم نیست. این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخی و کمبود و فقر و گرسنگی نمیداند. این جنگ، جنگ_اعتقاد است؛ جنگ ارزشهای اعتقادی_انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمیهاست.
?صحیفه نور ، جلد ۲۱ ، صفحه ۶۹
اگر از کرامات ایشان میگفتی به شدت عصبانی میشدند و میگفتند من گدا هستم.
یک موضوعی که به شدت ایشان را عصبانی میکرد این بود که بگویید من فلان کرامت را از شما دیدهام این حرف باعث ناراحتی و عصبانیت ایشان میشد طوری که با ناراحتی میگفتند من چه کارهام ؟ من کارهای نیستم من گدا هستم. در صورتی که فرد میدانست این از کرامات آقا بوده است.
یک بار فردی به نزد آقا آمد و گفت به تازگی نورسیدهای دارم آقا گفتند نامش را زینب بگذار من گفتم آقا از کجا میدانید دختر است پس شما میدانید که فرزند ایشان دختر است آقا حرف را عوض میکردند و میگفتند من مگر گفتم دختر است. در حقیقت ایشان هرگز دوست نداشتند کسی ایشان را بشناسد.
خاطراتی از زبان فرزند آیت الله بهجت (ره)
???????????
علامه طباطبایی قدس سره:
علّت اينكه تو را به فرامين شرعى امر فرموده اند، آن است كه به ذات و فطرتت آشنا نمايند، زيرا شرع برخلاف ذات و فطرتت حكمى ندارد، بلكه همه ى احكام الهى بر وفق فطرت توحيدى تو صادر شده است،
ولى تو فطرتت را فراموش كرده اى، لذا با فرامين الهى باز تو را به آن چه از يادت رفته توجّه مى دهند.
منبع : راز دل ص 277