مثل حضرت علی (ع)در۶۳سالگی عروج کرد
مثل حضرت زهرا(س)شبانه دفن شد
مثل امام حسین (ع)دنیا را با رفتنش تکان داد
مثل حضرت اباالفضل(ع)دستش جدا شد
مثل حضرت علی اکبر(ع)ارباارباشد
مثل حضرت قاسم(ع) خودش را فدای ملت کرد
یک شیعه ی تمام عیار
شهید حاج قاسم سلیمانی
✍️یکی از خاطرات سالهای جنگِ سردار سلیمانی مربوط به ستمی است که بهقول خودش و یکی از شهدا، در حق آن شهید روا داشته است. این خاطره مربوط به روزهای پس از عملیات والفجر و روز پاسدار است که شهید سلیمانی در آن گفته، بهواسطه پیشنهاد فردی، بنا را بر انتخاب و معرفی پاسدار نمونه لشکر ۴۱ ثارالله میگذارد.
او در دو جمله جدا، در این باره گفته است: «ما از این کارها نمیکردیم. من خامی کردم، پذیرفتم.» و «معرفی پاسدار نمونه در جنگ کار خیلیخطایی بود. من خطای بزرگی کردم.» شخصیتی هم که سردار سلیمانی بهواسطه این اشتباه به او ظلم روا داشته، شهیدی بهنام مهدی زندی است.
خلاصه خاطره مذکور، این است که پس از اعلام نام مهدی زندی بهعنوان پاسدار نمونه در حسینیه لشگر، این فرد در حالیکه از آمدن به محل اجرای مراسم انتخاب پاسدار نمونه امتناع داشته، با کمک دیگر رزمندگان و در حالیکه زیر بغلهایش را گرفته بودهاند، پیش آمده و به سردار سلیمانی میگوید: «به من ظلم کردی.»
سردار سلیمانی در ادامه بیان این خاطره و توضیح رفتار شهید مهدی زندی گفته است: «جنگ ما افتخارش این است که رتبهای نبود. این پارچهها و درجههای روی دوش من نبود. کلمه رایج، کلمه سردار و سرهنگ نبود. کلمه رایج، کلمه برادر بود؛ برادر حسین، برادر احمد، برادر مهدی. کلمه رایج این بود. کسی فکر نمیکرد و باور نمیکرد حقوق فرمانده سپاه ۲,۵۰۰ تومان است، حقوق رزمنده عادی هم ۲,۵۰۰ تومان است. این، جنگ ما بود. این زیباییها جنگ ما را به اینجا رساند.»
خدایا تو خود می دانی که عشق به شهادت سرتاسر وجودم را فرا گرفته است. من امیدوارم با این قطره خون خود توانسته باشم دِین خود را به انقلاب اسلامی ادا و درخت اسلام را آبیاری کرده باشم. خداوندا اگر به من دوباره جان بدمی و زنده شوم باز با این کفار خواهم جنگید حتی اگر صدها بار زنده گردانی باز هم خواهم جنگید… به امید روزی که در رکاب امام زمان(عج) بجنگم.
خدایا رحم کن بر گناهان پنهانم که تو بر آن آگاهی و درگذر و پشیمانم و عفوم کن و اعتراف می کنم به گناهانی که انجام داده ام و کسی نیست به او رو آورم جز تو.
خدایا تو ارحم الراحمینی، امیدم فقط به تو بوده، خدایا ببخش مرا در این روز و ساعت از هر گناهی که کرده ام. خدایا فقط تو را دارم؛ رحمم کن.
?فرماندهٔ گردان امام صادق لشگر ۱۴ امام حسین(؏)
شهید_احمدرضا_خدیوپور?
سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۱/۱ اصفهان
شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۶ خرمشهر ، عملیات بیتالمقدس
✍️حاج قاسم سلیمانی مکرر در دفتر ما رفتوآمد داشت، در آخرین دیدار بعد از ملاقات رسمی گفتند که همه بیرون بروند من با شما کاری خصوصی دارم، بنده و ایشان در اتاق ماندیم. حاج قاسم از کیف کفنش را آورد و به بنده گفت که کفن من را امضا کنید و نام خود را بنویسید و ما هم امضا کردیم، بعد هم گفت میخواهم بهعنوان خداحافظی چند رکعت نماز پشت سر شما بخوانم. بعد از دیدار بنده از ایمان و بصیرت ایشان منقلب شدم و عشق و علاقه به جهاد و شهادت داشت، در زمان خداحافظی سردار سلیمانی را در آغوش گرفتم و آیه” مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا” را قرائت کردم و با چشمان اشک بار خداحافظی کرد..
✍️اقدام تعجببرانگیز شهید قبل از رفتن به آخرین مأموریت
یکی از اتفاقات جالب قبل از رفتن به سوریه این بود که برای اولین بار قبل از اینکه به سفر برود، سه روز خانواده را جمع میکند و هیچ جایی نمیرود. نه محل کار و نه دفتر رهبری. برای اولین بار بوده که چنین اقدامی میکرد که برای خانواده هم تعجبآور بود. انگار خودش میدانست که سفر آخرش است.
آقای خالقی بچه زرند کرمان است که در جایی حدود ۳۰ سال پیش با سردار سلیمانی عقد اخوت بستند. ایشان اکنون در قم زندگی میکند. حاج قاسم قبل از شهادت به آقای خالقی تماس میگیرد تا با هم به زیارت بروند. آقای خالقی تعریف میکرد، رفتیم قم و حاج قاسم حرم حضرت معصومه (س) را زیارت کرد و بین خادمان نشست و به گفتگو پرداخت. بعد به سمت خانه رفتیم و دم در، یکی را که به زبان عربی صحبت میکرد، در آغوش گرفت که متوجه نشدم چه گفتند و بعد از صحبت یک انگشتر که در انگشت کوچکش بود، به آن فرد داد. بعد که میخواست به تهران برود گفتم من تا میدان ۷۲ تن میآیم که اصرار کرد و گفت: نه، خودم تنها میروم، اما من اصرار کردم تا ایشان را همراهی کنم. تا اینکه تا تهران با هم آمدیم. در مسیر تهران به من گفت که خیلی با این انگشتر نماز شب خواندهام، اگر اتفاقی برایم افتاد این انگشتر را در قبرم بگذارید. آقای خالقی میگفت که رمز اینکه دست با انگشتر ماند، شاید همین علاقه وی بود.
همه چیز برای شهادت حاج قاسم مهیا بود. فرزندانش را آماده کرده بود و در دستخطی هم محل شهادتش را به همسرش تاکید کرده بود.
?منبع باشگاه خبرنگاران