?فردی فلج بود و یک روز قبل از عاشورا به جمکران رفته بود؛
در مکاشفه ای در مسجد جمکران، امیر المومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دید؛ و بعد خدمت امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء رسید و حضرت بعد از اینکه او را شفاء دادند، به او فرمودند:
?بروید و به دیگران بگویید که برای فرج من دعا کنند!!!
بعد هم فرمودند: امشب عزاداری خوب و مفصلی در اینجا برگزار می شود و ما هم حضور داریم؛
من[بیمار فلجی که شفا یافتم]تا شب ماندم و دیدم که هیئتی از تبریز به جمکران آمدند و آن شب مراسم داشتند
?کتاب مسجد مقدس جمکران تجلیگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص125
?با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم. شمع نیم سوختهای را برداشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود درب سرداب را به آهستگی باز کردم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
? بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت. عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود آن مرد عرب نعره زنان به سوی من حمله کرد شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
♦️در آن لحظه به امام زمان عج توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان» یکوقت مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و به مرد مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد من نیز دچار ضعف شدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم سرم به زانوی مرد عرب است هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. رمق نداشتم مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرمایی با آن طعم نخورده بودم.
?در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی.» یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب ظاهر شود و نام مرا بداند و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟ ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست.
?فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
?کتاب تشرفات مرعشیه، حسین صبوری
امام سجاد (ع ) فرمودند :
«ای ابوخالد! برای شما فتنه هایی چون قطعات شب یلدا پیش خواهد آمد (اوج ظلمت)، ازاین فتنه ها نجات نمی یابد جزکسی که خداوند از او پیمان گرفته باشد، که آنها مشعلهای هدایت و سرچشمه های دانش و فضیلت هستند. خداوند به وسیله ی آنها از هر فتنه ی ظلمانی نجات می دهد. گویی صاحب شما را می بینم که در پشت کوفه با 313 نفر در سرزمین نجف حرکت می کند، جبرئیل درطرف راست او، میکائیل درطرف چپ او، و اسرافیل در پیشاپیش او حرکت می کنند. پرچم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) با او هست، چون این پرچم به اهتزاز درآید به سوی هر قومی حرکت کنند خدای تبارک و تعالی آن قوم را هلاک می کند».
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
? بحارالأنوار : ج 51 ص 135
انتظار فرج غیر از بیصبری و مدّت معیّن کردن است که انسان یک زمانی را در نظر بگیرد که در فلان تاریخ مثلاً بایستی این حادثه تمام بشود یا این شدّت به پایان برسد یا حضرت ظهور کنند که بیصبری کند انسان، پا به زمین بکوبد، بیصبری کند؛ این انتظار فرج، این نیست.
۹۹/۱/۲۱
✨ زائر عتبات عالیات بود، نجف اشرف، از حرم که برگشت خوابید، در عالم رویا مولا علی بن ابی طالب آمدند به دیدارش، پرسید از حضرت،يا اميرالمؤمنين! آيا در مدت عمرم موفق به زيارت مولا و سيدم و امام زمانم شده ام يا نه؟»
?حضرت جواب دادند: «بلي.»، گفت: «کجا؟» فرمودند: «حرم من علی (عليه السلام) در وقت فلان و روز فلان، مشرف شدی، آمدی کنار قبر و پايين پای من که نماز بخوانی، ديدی سيدی جلوتر نماز میخواند و قرائت او بسيار جلب توجهت کرد…
✔️تصميم گرفتی نصف پولی را که در جيب داری بعد از فراعت ايشان از نماز به او بدهی، و گوش دادی به قرائت او، بيشتر جذبت کرد، تصميم گرفتی تمام پولت را به او بدهی و ايشان بعد از سلام نماز، روی خود را برگرداند و به جانب تو و فرمودند: «تو فردا نياز به آن خرجي داری، لازم نيست به من بدهی؛آن سيد امام زمانت بود.»
?برداشتی از کتاب شریف اثبات الولایه
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج