هرکس دنبال هوی برود هلاک می شود. همین جا مرده است، منتها نمی داند مرده است. خبر از حیات علمی، حیات تقوایی و حیات انبیاء ندارد. زبان و چشم و دستش را اصلاح نکرده است، مردۀ تقواست. از حیث تقوی و علم و عاقله مرده است. آدم عاقل این غلط ها را نمی کند، با حیوانات هیچ فرقی ندارد، آن ها هم ، اَکل و شُربی دارند. گرگ یک بره را هم می خورد ولی آخرش گرگ است. آیا تو هم می خواهی گرگ باشی؟ تو باید انسان باشی ! اگر بخواهی گرگ باشی، اشتباه کرده ای ، ضرر کرده ای.
آیت الله بهاء الدینی (ره)
سعدی (ره) در بیان حکایتی می گوید:
موسی علیه السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده.
گفت: این چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند.
«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27)
موسی علیه السلام ، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.
آن کس که توانگرت نمی گرداند
او مصلحت تو بهتر از تو داند
ابوحمزه از امام باقر پرسید حق امام بر مردم چیست؟ فرمودند: اینکه سخنش را بشنوند و از او اطاعت کنند.*۱
امام صادق: شنیدن و اطاعت کردن درهای خیر هستند، کسی که بشنود و فرمان ببرد، حجت و دلیلی بر علیه او نیست، ولی کسی که بشنود و فرمان نبرد، عذری از او پذیرفته نخواهد شد… ما گروهی هستیم که خدا اطاعت از ما را واجب کرده است.*۲
هیچ قاضی ای برای بررسی اطاعت پذیری ما، مانند نفس و وجدان خودمان نیست. اگر میخواهیم یار باشیم و نه سربار، باید اطاعت پذیر باشیم. امام زمان از ما چه میخواهد و ما در قبالش چندبار لبیک گفته ایم و چه کرده ایم؟
۱. اصول کافی، کتاب الحجه
۲. اصول کافی، کتاب الحجه، باب وجوب اطاعت از امام
«تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است…» این جملات، نخستین سطرهای نامه یکی از بزرگترین رهبران معاصر به همسر خود است.
مرحومه خدیجه ثقفی(همسر امام) میگفت امام به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند؛ یعنی یک حرف بد یا زشت به من نمیزدند. ایشان حتی در اوج عصبانیت، هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند، همیشه در اتاق، جای خوب را به من تعارف میکردند. همیشه تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند. به بچهها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید.
ولی اینکه من بگویم زندگی مرا به رفاه اداره میکردند، نه. طلبه بودند و نمیخواستند دست پیش این و آن دراز کنند.
حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. یکبار وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشویم، ایشان همین که دیدند من دارم ظرفها را میشویم گفتند«فریده، برو، خانم دارد ظرف میشوید»
برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص۸۴