? آیت الله بهجت:
خوب است انسان در هر کار خیری که پیش میآید و میتواند آن را انجام دهد، فرصت را مغتنم بشمارد و خود را از آن محروم ننماید … زیرا فردای قیامت به هر یک از آنها شدیداً محتاج خواهیم شد.
? در محضر بهجت ج۱ ص۶۳
شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟
گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟
گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم.
? آثار و برکات صلوات ص۱۳۱
?امام محمد باقر (علیه السلام) خطاب به جابر بن یزید جُعفی میفرمایند:
ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت میکنم..
?اگر مورد ستم قرار گرفتی،
?تو ستم نکن
?اگر به تو خیانت کردند،
?تو خیانت نکن
?اگر تو را تکذیب کردند،
?تو خشم نگیر
?اگر تو را ستایش کردند،
? تو دلخوش نشو
? و اگر تو را سرزنش کردند،
? تو دلگیر مشو
?بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن!
☑️اگر دیدی آنچه میگویند راست است،
خود را اصلاح کن.
?و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثوابهای او به تو میدهند
♦️از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار میدهند»
☘️?☘️?☘️?☘️?☘️?
?بحارالأنوار، جلد۷۵، صفحه۱۶۲
دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم،چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت :
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت :پنج چیز است:
•☜تا راست تمام نشده دروغ نگویم
•☜تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم
•☜تاازعیب وگناه خودپاک نگردم،عیب مردم نگویم
•☜تاروزیِ خداتمام نشده،به درخانهٔ دیگری نروم.
•☜تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است.
مرحوم شیخ مرتضای زاهد، عالمی بسیار وارسته و اهل مراقبت و احتیاط بود. ایشان حدود پنجاه سال پیش در تهران زندگی می کرد و اسوه ای از پارسایی و زهد و اخلاق شمرده می شد. رسم ایشان این بود که پس از نماز مغرب و عشا برای مردم مسأله شرعی می گفت. شبی در یک مسأله اشتباه کرد. وقتی به خانه آمده و رساله را دید، فهمید اشتباه گفته است. همان شب راه افتاد در خانه ها را می زد و به مأمومین نمازش می گفت:مسأله را اشتباه گفته و درستش چیز دیگری است.
یکی گفت: آقا، چه عجله ای، فردا شب تصحیح می کردی! ایشان فرمود: شما عجله نداری، شاید عزرائیل عجله داشته باشد و به فردا نرسد.
┄┅═══✼از قبر تا قیامت✼═══┅┄