شما آنها را که دندانشان درد می گیرد دیده اید که شب تا صبح اشک می ریزند، به خود می پیچند، دستشان روی دهانشان است، گاهی کسی چندین سال است که مبتلا به دندان درد است، این دندانش را می کشد. یکی دیگر شروع می کند، گاهی دوا می خورد خوب می شود، دوباره یک هفته دیگر درد می گیرد. آب سرد می خورد، درد می گیرد و دست می گذارد رویش، بستنی می خورد، درد می گیرد. این دردها را روی هم بسنجید؛ چقدر است؟ و آن لذت را هم نگاه کنید؛ چقدر است؟ عذابی که از گناه برای انسان حاصل می شود به مراتب خطرناکتر است. لذت گناه یک دقیقه است، دو دقیقه، ده دقیقه یا نیم ساعت است؛ اما درد ناشی از گناه، در قیامت طولانی است. روح، یک مرض و درد مهمی پیدا می کند. انبیا آمده اند به انسان بهشت روح را بگویند. همانطور که معلم انسان به انسان می گوید با دندانتان بادام نشکنید، انبیا به انسان می گویند با روحتان دروغ نگویید، روح شکسته و خرد می شود، فهم روح گرفته می شود، همانطور که دکترها دوست انسانند و به انسان می گویند این کار برای انسان ضرر دارد، این دوا برای انسان لازم است و باید مصرف کند، پیغمبرها هم از طرف خداوند متعال دکتر روح انسانند. خدا که روح انسان را خلق نموده است، به وسیله این انبیا با ما سخن گفته، و گفته است که چه چیزی خوب است و چه چیز بد است. پس این اساس برنامه روح انسان است و انسان باید جوری عمل کند که روح فرزندانش شکسته نشود.?
?مثل ها و پندها ج ۱ آیت الله حائری شیرازی
? سلمان یکی از یاران پیامبر ص تعریف کرده روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند.
? سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. یکی می گفت: دچار تشنج شده است.
? دیگری می گفت: جن زده شده است. سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم.
? با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت که فرمود: ((و لهم مقامع من حدید)) یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است.حج/21
?ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 399
?ماجرای (داستان) زیبای مواجه شدن رهبر انقلاب هنگام کوهنوردی با دختری که سگی در آغوش داشت…
?«سید مظاهر حسینی»، مدیرکل تشریفات دفتر مقام معظم می گوید:
?در برنامه کوهنوردی، ایشان به دختری برخورد که سگی در بغل داشت.
?شاید اگر هرکدام از ما بودیم به او تذکر میدادیم که این سگ نجس است؛ یا ممکن است باعث بیماری شود.
?اما ایشان رو کرد و از آن دختر خانم پرسید:
اسم سگت چیست؟ چقدر دوستش داری؟
?سپس گفتند: خب احکام نگهداری از سگ را هم میدانی؟ چند نمونه را برایش گفتند و سپس منبعی را معرفی کردند تا به آن رجوع کند و بخواند.
?دختر جوان که از این نحوه برخورد اشک بر دیدگانش جاری شده بود، گفت: من چطور بگویم شما را دیدهام. رهبری چفیه خود را به او هدیه دادند.
?این دختر 2 روز بعد با دفتر تماس گرفت و گفت: به آقا بگویید بنده ارادتمندشان هستم.
?آن منبعی راکه معرفی کردند را خواندم واحکام نگهداری سگ را یادگرفتم وفهمیدم که سگ طبق حکم خدا نجس است که نباید آنرا داخل خانه یا اتوموبیلم بیاورم واگر بدنش خیس باشد دراثرتماس ایجادنجاست میکند که نباید آنرا لمس کنم واگر ظرفی را با زبان لیس بزند فقط با آب کشیدن پاک نمیشود ٬ باید برای طهارت آن وبرای از بین بردن میکربهای بزاق دهانش ٬ قبل از آب کشیدن هفت بار با خاک ضدعفونی کنم..?
?روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد…
با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود…!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟ ….
گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)!
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی…!
گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت…
تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود:
من یاغی نیستم
خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم… نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!…
فقط اومدیم بگیم که:
? خدایا ما یاغی نیستیم….
بنده ایم….
?اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده…..
لطفا همین جمله را از ما قبول فرما
اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ
در احوالات حضرت امام خمینی آمده است که یکی از شخصیت ها از ایشان می پرسد شما چرا اینقدر قرآن میخوانید؟! اگر به یاد داشته باشید همه ساله در آستانة ماه رمضان دفتر حضرت امام اطلاعیه ای میداد و تمام برنامه های ایشان را تعطیل اعلام میکرد و امام در ماه رمضان عمده وقتشان به تلاوت قرآن میگذشت و بسیار کم و بندرت با کسی ملاقات میکردند مگر به حد ضرورت!
آن شخص میگوید حضرت امام در جواب من که عرض کردم شما چرا اینقدر قرآن میخوانید؟! پس از مکثی پاسخ دادند: هر کس که بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند!
(کتاب پا به پای آفتاب، ج۲، ص۱۵۷)
آیت الله امینی(ره)