18 آذر 1398                 
                                        
                        
            
            مردی بود که هر کار میکرد نمیتوانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکاری نکند، روزی چاره اندیشی کرد و با خود گفت: در گوشهی شهر مسجدی متروک هست که کسی به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمیکند، خوبست شبانه به آن مسجد بروم تا کسی مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت کنم… بیشتر »
                 نظر دهید »