14 دی 1395
بلوز سفید تمیزوقشنگی با یک دامن سرخ تنش بود.جلوی آینه ایستاده بود وبا وسواس موهایش را شانه می کرد.گفتم مزاحم شدم.جایی می خوای بری...؟
جایی که نه اما حرفش را نصفه گذاشت.موهایش را بافت و پشت سرش انداخت
همین طور که با من حرف می زد صورتش را آرایش کرد.ملیح و… بیشتر »
9 نظر