محال است از نفوس پلید شیطانی، خیری صادر شود. نفوس شیطانی، توفیق بر انجام خیر ندارند. نفس باید الهی و تابع رضای خدا باشد، تا بتوانند کار خیری انجام دهد. نفس تا جنبه
الهی پیدا نکند، اگر به شما ناهار هم بدهد گمان نکنید احسان است. اگر دقیق متوجه شوید، باطنش یک طرح شیطانی است. بنابراین، ملاک در عمل صالح این است که وجه ی عمل، حیثیّت
الهی (داشته) باشد، گرچه نسبت، نسبت الهی نباشد. اگر نسبت الهی شد، ولی وجه عمل شیطانی باشد، آن عمل از اعمال صالح نیست.
منبع: نردبان آسمان ، آیت الله بهاءالدینی (ره) ، چاپ دوازدهم ، انتشارات قدسیان ،1389 ، ص 72
(خداوند) عمل را از چه کسی قبول می کنه ؟ ” إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين “ از کسی قبول می کنه که با تقوا باشد؛ از خدا بترسد ، چشمش را حفظ کند ، گوشش را حفظ کند ، زبانش را حفظ کند ،… در دلش غیر خدا را راه ندهد. ما چرا عبادتمان قبول نمی شود؟! برای اینکه موشِ دزد داریم! یه شعری در معراج السعاده ( از مولوی) آمده که :
گرنه موش دزد در انبان ماست گندم اعمال چِل ساله کجاست ؟
اول ای جان دفعِ شرِّ موش کن وانگهی در جمع گندم جوش کن
یه نفر گندمها را تو انبار میریزه، امّا انبار پر از موش است، گندمها را می خوره. شاعر به او میگه اول موشها را از بین ببر بعد گندم توی انبار بریز والا تو که گندم میریزی فایده اش چیه؟ موشها می آیند اونا را از بین می برند. گناه هم موشه، وقتی آدم گناه بکند، این گناه اون عبادت آدم را از بین می برد! یعنی ما که سی سال نماز خواندیم ولی نورانی نشدیم و لذتی از عبادت نمی بریم موشِ دزد داریم . لذا شاعر می گه گرنه موش دزد در انبان ماست / گندم اعمال چِل ساله کجاست ؟ چهل سال نماز خواندیم پس چرا چیزی نشدیم؟! چون موشِ دزد داریم ، موش دزد گناه است. بعد شاعر نصیحت می کنه اول ای جان دفعِ شرِّ موش کن/ وانگهی در جمع گندم جوش کن؛ یعنی اول گناه را کنار بگذار بعد عبادت کن آن وقت نورانی می شوی.
منبع: از فرمایشات آیت الله مجتهدی تهرانی ، پیاده شده از سخنرانی ایشان در لوح فشرده گناه و گناه شناسی ، معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی
امر به معروف و نهی از منکر از اموری است که بر همه کس واجب است. یک چیزی نیست که بر یکی واجب باشد بر دیگری[نه]. همۀ ما مکلّفیم همانطور که مکلّفیم که خودمان را
حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور، مکلّف هستیم که دیگران را هم همین طور دعوت کنیم. هر مقدار که میتوانیم. شما نباید بگویید که خوب، من که خطیب نیستم، من که اهل منبر نیستم،
من که اهل محراب نیستم. شما اهل این هستید که در خانوادهتان با آن پسرتان و با آن دخترتان و با آن عیالتان، با آن کسی که رفیق شما هست، میتوانید که حرف را بزنید. همین مقدار شما
مکلّفید. اگر انسان دید معصیت خدا میشود، باید جلویش را بگیرد. نگذارد معصیت خدا بشود.
منبع:امام خمینی - ره 1358/10/02 قم در حضور کارکنان بخش خبر و جهاد سازندگی در صدا و سیما
میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر خدای نخواسته انسان منطق و سلیقه کج داشته باشد، راه بهشت را گم میکند. ما قافله بهشتیم و مقصدمان بهشت است؛ رو به خوشی میرویم، پیغمبر(ص) هم به علی(ع) فرمود: هر کس صلوات را فراموش کند و یا تغییر بدهد بهشت را گم میکند. زنهای قدیم خیلی معرکه بودند، تا چیزی گم میکردند، با صلوات آن را پیدا میکردند.
امّت محمّد(ص) مسیری که می روند به سمت بهشت است. پیر میشوند، مریض میشوند، علیل میشوند، امّا دائم به سمت بهشت در حال حرکتند، ولی اگر صلوات را تغییر دهند، راه را گم میکنند. یک نشانهاش هم این است که امّت رسول الله(ص) هرگاه عصبانی شوند و کمی گرد و خاک برپا میشود و صلوات میفرستند، گرد و خاک فرو مینشیند و روشنایی میآید و قلبها زنده میشود.
منبع:کتاب طوبای محبّت / جلد دوم/ ص71
امام بارها به من می گفتند: «این که می گویند بهشت زیر پای مادران است؛ یعنی باید این قدر جلوی پای مادر صورت به خاک بمالی، تا خدا تو را به بهشت ببرد.»
امام نقش مادر را در خانه خیلی تعیین کننده می دانستند و به تربیت بچه ها خیلی اهمیت می دادند. گاهی که ما شوخی می کردیم و می گفتیم پس زن باید همیشه در خانه بماند، می گفتند: «شما خانه را دست کم نگیرید! تربیت بچه ها کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است.» ایشان معتقد بودند: «تربیت فرزند، از مرد برنمی آید و این کار، به طور دقیق به زن بستگی دارد؛ چون عاطفه ی زن بیش تر است و قوام خانواده هم باید براساس محبت و عاطفه باشد.[3]
حضرت امام درباره ی شغل بانوان نیز هیچ گونه ممانعتی نکرده و پیوسته می فرمودند: «فعالیت کنید؛ ولی حدود شرعی، از جمله رضایت همسر، را رعایت کنید .[4]
یکی از فرزندان امام می گوید: «اگر ما دو ـ سه نفری با هم نزد امام می رفتیم و صحبت می کردیم، ایشان می فرمودند: «چرا این جا نشسته اید و مادرتان در حیاط تنهاست؟ بروید پهلوی مادرتان صحبت کنید.» همیشه خیلی به خانم احترام می گذاشتند و خیلی به ایشان اظهار محبت و علاقه می کردند و مقید بودند این اظهار محبت و علاقه را جلوی ما فرزندان علنی کنند[5] » فرزند دیگر امام می گوید: «یک روز من ایستاده بودم و دخترهایم نشسته بودند. امام با ناراحتی گفتند: «بلند شوید! مادر شما جلوی شما ایستاده؛ چرا شما نشسته اید؟ بلند شوید از جای تان .[6]
منبع:
[3] ستوده، ج 1، ص 172
[4] ستوده، ج 1، ص 173
[5] پابه پای آفتاب، ج 1، ص 67
[6] ستوده، ج 1، ص 91