حدیثی از امام علی (علیه السلام) درباره اجر کسانی که عفت پیشه کنند آمده است.
قالَ علی(علیه السلام): مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَة. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اجر کسی که قدرت بر گناه [در رابطه با نامحرم] بیابد و عفت پیشه کند، کمتر از اجر مجاهد در راه خدا نیست. کسی که عفت پیشه کند نزدیک است که [از پاکی] جزء فرشتگان شود.
منبع:
نهجالبلاغه(صبحی صالح)، ص۵۹۹
حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی رضایی کارشناس علوم قرآنی درباره تکلیف مومنان گفت: در قرآن و روایات تاکید فراوان شده است که مومنان چه اعمالی داشته باشند. ضروری ترین ویژگی مومن انجام واجبات و ترک محرمات است. مومن واقعی کسی است که بتواند اعمالی که توصیه شده و واجب است انجام دهد و از حرام نیز دوری کند.
وی در همین راستا افزود: مومن چنانچه بخواهد به درجات بالایی دست یابد باید در کنار انجام واجبات و ترک محرمات عمل به مستحبات را نیز در برنامه زندگی خود داشته باشد. خیرات از جمله مستحبات است.
این کارشناس علوم قرآنی درباره عمل صالح، اظهار کرد: خداوند در سوره العصر می فرماید: وَالْعَصْرِ(ا) إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ (2) إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (3). “به عصر سوگند(1) که انسان ها همه در زیانند(2) مگر آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و به استقامت توصیه نموده اند(3). به این معنی که که وقتی فرد ایمان آورد عمل صالح اعم از نماز نماز، روزه، حج، زکات، خمس، دستگیری از دیگران، کمک به فقرا، کمک به مستمندان و بیگانگان را باید انجام دهد.
حجت الاسلام والمسلمین رضایی ادامه داد: در ادامه و در آیه 3 سوره العصر بر دو عمل تاکید می شود. تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. یکی از اعمالی که مومن باید انجام دهد این است که وصیت به حق و وصیت به صبر کند. وصیت به حق شامل اعمال زیادی می شود که نمونه کامل و اعلای آن امر به معروف و نهی از منکر است و وصیت به صبر یعنی دیگران را به صبر وصیت کند. صبر انواع و اقسام مختلف اعم از صبر در برابر مشکلات و گرفتاری ها، مصیبت ها، اتفاقاتی که ممکن است پبش آید و صبر در برابر گناه را دربر می گیرد.
وی به چگونه رفتار کردن افراد به ویژه مومنان در زندگی اشاره و بیان کرد: انسان در زندگی زمینه های گناه برایش فراهم می شود؛ اما در این میان وقتی فرد از انجام آن دوری و خود داری کند؛ به نوعی معنای صبری است که در سوره العصر توصیه شده است. در نتیجه مومن با این صبر به آخرین درجه و جایگاهی که یک مومن می تواند داشته باشد، خواهد رسید.
این کارشناس علوم قرآنی در ادامه تصریح کرد: حضرت یوسف(علیه السلام) بعد از دعوت زلیخا به عمل گناه به دلیل صبر و خودداری در برابر تمایلات نفسانی و خواسته های زلیخا از سوی خداوند به جایگاه با عظمتی رسید و عزیز مصر شد. بنابراین برای تحقق ایمان واقعی و رسیدن به درجه مومن واقعی باید در ابتدا واجبات را انجام داده و از گناه خودداری شود. انسانی که بتواند این گونه باشد ، متقی است و می تواند به درجه کمال برسد.
حجت الاسلام والمسلمین رضایی خاطرنشان کرد: خداوند به دو شکل “یا ایها الذین آمنوا” و “یا ایها الناس” با بندگانش سخن می گوید. خطاب اول برای مومنان و خطاب دوم به عموم بندگان است. مشکلات دنیا برای مومن واقعی حل می شود؛ چون خود را به خدا می سپارد و می داند که هر چه در این دنیاست با نظر پروردگار و به دست توانای او پیش می رود؛ در نتیجه در برابر امر خدا تسلیم است. در حالی که افراد عادی ممکن است سختی ها را تحمل نکنند. امیدواریم خداوند همه بندگان را جزو مومنان واقعی قرار دهد و با اعمال واجب و درست خود ایمان واقعی را حفظ کنیم.
غرض سوره ی مبارکه شعرا، تسلی دادن به پیامبر خدا- صلی الله علیه وآله- در قبال تکذیب قومش نسبت به ایشان و قرآن میباشد. آنها گاهی پیامبر- صلی الله علیه وآله- را مجنون و گاهی شاعر میخواندند. در این سوره به تهدید آنها پرداخته و در کنار این تهدید داستانهای انبیای بزرگ الهی همچون موسی، ابراهیم، نوح، هود، صالح، لوط و شعیب «علی نبینا وآله و علیهم السلام» را بیان کرده و عاقبت تکذیب را در این داستانها بیان نموده است.
« یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ »2
در قیامت مال و فرزند نفعی ندارد. در این دنیا به خاطر وجود رابطه ی وهمی و خیالی اجتماعی، ملاک در یاری انسان مال و فرزند است اما در خارج از ظرف اجتماع یعنی روز قیامت که روز کشف حقیقت و قطع اسباب و بطلان روابط است مال و فرزند هیچ سود و ثمری ندارد همانگونه که قرآن کریم بیان میکند«َلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاء ظُهُورِکُمْ.»3 « فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ »4 مراد از نفی نفع مال و بنون در قیامت بطلان سببیت آنها در جامعه انسانی است. مال بهترین سبب و وسیله در جامعه برای دستیابی به مقاصد حیات دنیا است و فرزندان پسر بهترین ابزار برای قوت و عزت و شوکت و غلبه است.
تنها چیزی که در قیامت نافع به حال انسان است قلب سلیم است.
مال و بنون جزء عمدهترین اسبابی هستند که انسان به آن روی میآوردو علاقه پیدا میکند و نفی نفع آنها در قیامت کنایه از نفی جمیع اسباب اعتباری در جامعه انسانی است که بشر برای جلب منافع مادی به آنها متوسل میشود همچون علم و صنعت و جمال و غیر آنها.
« إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ » تنها چیزی که در قیامت نافع به حال انسان است قلب سلیم است. مدار سعادت بر سلامت قلب است نه مال و بنین. قلب سلیم قلبی است که از آلودگی به شرک و ظلم و معصیت در سلامت است همانگونه که پروردگار در وصف روز قیامت فرموده است: و« وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا.5»
روزى امام صادق عليه السّلام در مجلس منصور حاضر شد و نزد او مردى از هند بود كه كتابهاى طبى را براى او مىرخواند. امام صادق عليه السّلام ساكت نشسته بود و گوش مى داد وقتى مرد هندى فارغ شد به او گفت: آيا از آنچه نزد من است، چيزى را مى خواهى؟ امام فرمود: نه چون آنچه نزد من است بهتر از آن است كه نزد توست. گفت: آن چيست؟ فرمود: من گرمى را با سردى و سردى را با گرمى وتر را با خشك و خشك را با تر مداوا مى كنم و كار را به خدا وامى گذارم و آنچه را كه از پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وارد شده به كار مى بندم . بدان كه معده خانه درد است و پرهيز رأس هر دوايى است و به بدن خود آنچه را كه عادت كرده بده. و بعد امام فرمود: آيا گمان مى كنى كه من از كتب طب آموخته ام؟ طبيب هندي گفت: آرى. حضرت فرمود: نه به خدا قسم من غير از خدا از كسى ياد نگرفته ام اكنون بگو كه من به طب آگاهترم يا تو؟ هندى گفت: من. امام فرمود: از تو مى پرسم به من جواب بده. گفت بپرس. امام فرمود: اى مرد هندى به من بگو چرا سر انسان داراى استخوانهاى متعددى است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: بگو چرا موى سر در قسمت بالا قرار گرفته؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا پيشانى از مو خالى است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا پيشانى داراى خطوط است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا ابروها بالاى چشمها قرار گرفته؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا چشمان به شكل لوزى است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا بينى در وسط دو چشم قرار گرفته است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا بينى در وسط دو چشم قرار گرفته است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا سوراخهاى بينى رو به پايين است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا لب و شارب بالاى دهان قرار گرفت؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا دندانهاى كرسى پهن و دندان نيش تيز است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا مردها ريش دارند؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا دو كف دست از مو خالى است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا ناخن و مو احساس ندارند؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا قلب مانند صنوبر است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا ريه ها دو قطعه اند و حركت آنها در محل خود انجام مى گيرد؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا كبد به شكل برآمده است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا كليه به شكل لوبيا است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا خميدگى زانو به پشت است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: چرا كف پا از داخل منحنى است؟ گفت: نمى دانم. امام فرمود: ولى من مى دانم. هندى گفت: پس پاسخ بده. امام فرمود: اينكه استخوانهاى سر متعدد است براى آن است كه اگر يك چيز تو خالى استخوان يك تكه داشت زود درد مى كرد و اگر با استخوانهاى متعدد و با مفصلها باشد سردرد از آن دور مى شود. اينكه مو در بالاى سر است براى آن است كه روغنها به مغز برسد و از اطراف آن بخار خارج شود و گرما و سرما را از آن دور كند. اينكه پيشانى از مو خالى است براى آن است كه آنجا محل ورود نور به چشم هاست. اينكه در پيشانى خط هايى وجود دارد براى آن است كه عرقى كه از سر به طرف چشم مىآيد در آنجا بماند به اندازهاى كه انسان آن را از خود دفع كند مانند نهرها كه آبها را در خود مى گيرند. و اينكه ابروها را بالاى چشمها قرار داده براى آن است كه نور را به اندازه لازم بفرستد. اى هندى آيا نمى بيني كه وقتى نور شديد باشد انسان دستش را بر چشمش مى گذارد تا نور به اندازه كافى بتابد؟ و اينكه بينى را وسط دو چشم قرار داد براى آن است كه نور را به دو قسمت مساوى براى دو چشم تقسيم كند. و اينكه چشم به شكل لوزى است براى آن است كه دوا را با ميل به آن بكنند تا دردش زايل شود و اگر مربع يا دايرهاى بود ميل در آن جريان نمى يافت و دوا به آن نمى رسيد و درد آن زايل نمىشد. و اينكه سوراخ بينى را به طرف پايين قرار داده براى آن است كه دردهايى كه از بالا مى ريزد به پايين بريزد و در مقابل، بوها از آن بالا رود و اگر رو به بالا بود دردها از آن پايين نمى آمد و بوها بالا نمى رفت. و اينكه لب و شارب را بالاى دهان قرار داده براى آن است كه آنچه از دماغ مى ريزد به دهان نريزد تا انسان از غذا و آب متنفر نباشد. و اينكه براى مردان ريش قرار داده براى آن است كه از اينكه صورت خود را بپوشد بىنياز باشد و مردان از زنان متمايز باشند. و اينكه دندان جلويى را تيز قرار داده تا با آن ببرد و دندان كرسى را پهن قرار داده تا با آن خورد كند و دندان ناب را بلند قرار داده و آن ستونى در ميانست و دندانهاى پيشين و دندانهاى كرسى را از هم جدا مى كند. و اينكه دو كف دست را بدون مو قرار داده براى آن است كه لمس به وسيله آنها انجام مى گيرد و اگر مو داشت انسان نمى توانست به خوبى لمس كند. و اينكه مو و ناخن روح ندارند براى آن است كه بلند شدن آنها بد و كوتاه كردن آنها پسنديده است و اگر روح داشتند موقع كوتاه كردن انسان احساس درد مى كرد. و اينكه قلب مانند دانه صنوبر است براى آن است كه قلب آويخته است و سر آن نازك است تا داخل ريه باشد و از هواى داخل آن استفاده كند و مغز سر از حرارت آن دچار صدمه نشود. و اينكه ريه را به دو قطعه كرده براى آن است كه قلب در جوف آن قرار گيرد و با حركت آن استراحت كند. و اينكه كبد را به شكل برآمده قرار داده براى آن است كه بر معده سنگينى كند و به آن فشار آورد تا بخارهاى آن خارج شود. و اينكه كليه را مانند لوبيا قرار داده براى آن است كه محل ريزش منى نقطه به نقطه در آن قرار دارد و اگر دايرهاى يا مربع بود، نقطه ها به هم وصل مى شد و مرد از خروج آن احساس لذت نمى كرد چون منى از فقرات كمر به كليه مى ريزد و آن با قبض و بسط خود آن را به مثانه پرتاب مى كند همان گونه كه تير از كمان پرتاب مى شود. و اينكه خمى زانو را به طرف پشت قرار داده، براى آن است كه انسان به طرف جلو حركت مى كند و بايد تعادل داشته باشد و اگر اين طور نبود در راه رفتن سقوط مى كرد. و اينكه كف پا را منحنى قرار داده براى آن است كه اگر همه كف بر زمين واقع مى شد به سنگينى سنگ آسياب مى شد. مرد هندى گفت: اين همه علوم از كجا براى تو حاصل شده است؟ امام فرمود: آن را از پدرانم و آنها از رسول خدا و او از جبرئيل و او از خداوندى كه جسم و روح را آفريد، آموخته ام. مرد هندى گفت: راست گفتى و من شهادت مى دهم كه خدايى جز اللَّه نيست و محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پيامبر خدا و بنده اوست و تو دانشمندترين فرد زمان خود هستى. منبع: روش تندرستى در اسلام، ترجمه طب النبي وطب الصادق عليهما السلام ، ص72 بحار الانوار ج 14 ص 478
حضرت آیتالله خامنهای:
بنی اسرائیل با موسی بودند، گفتند یا موسی![قوم فرعون] الان به ما میرسند؛ «مُدرَگون» ما را میگیرند و قتلعام میکنند.
حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّآ، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است. اگر من و شما بتوانیم این معیّت الهی را حفظ کنیم، بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که خدا با او است، بر آنها غلبه خواهد کرد.