اگر به تاريخ اسلام مراجعه كنيد مي بينيد اصل قضيهء حمله به خانهء علي (علیه اسلام)و فاطمه (سلام الله علیها)را كسي انكارنكرده تنها چيزي را كه مخالفان خواسته اند پنهان كنند آتش زدن است و… وگرنه حتي تهديد به سوزاندن را آنان نيزنوشته اند چنان كه محقق متتبّع و تاريخ شناس آقاي دكتر سيد جعفر شهيدي ماجراي رحلت پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله)وتشكيل سقيفه و حوادث پس از آن را چنين ترسيم مي كند:
علي , عباس و بني هاشم بايد به مسجد بيايند و با خليفهء پيغمبر بيعت كنند!
ـ كدام خليفه ؟ امام مسلمانان هم اكنون درون خانهء عايشه بالاي جسد پيغمبر نشسته است .
ـ از اين لحظه امام مسلمانان ابوبكر است . مردم در سقيفهء بني ساعده با او بيعت كردند بني هاشم بايد با او بيعت كنند. و اگر نيايند؟!
خانه را با هر كه در او هست آتش خواهم زد مگر آن كه شما هم آن چه مسلمانان پذيرفته اند. بپذيريد.
ـ عمر مي خواهي خانه ما را آتش بزني ؟ ـ آري !
اين گفتگو به همين صورت بين دختر پيغمبر و صحابي بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است ؟ يانه خدا مي داند.
اكنون كه مشغول نوشتن اين داستان هستم . كتاب ابن عبدر به اندلسي (عقدالفريد) و انسان الاشراف بلاذري راپيش چشم دارم داستان را چنان كه نوشته شد از آن دو كتاب نقل مي كنم بسيار بعيد و نا ممكن مي نمايد چنين داستاني را بدين صورت هواخواهان شيعه يادسته هاي سياسي آنان ساخته باشند, چه دوست داران شيعه درسده هاي نخستين اسلام نيرويي نداشته و در اقليت بسر مي برده اند, چنان كه مي بينيم اين گزارش در سندهاي مغرب اسلامي هم منعكس شده است بدين ترتيب احتمال جعل در آن نمي رود. در كتاب هاي ديگر نيز مطالبي از همين دست , ملايم تر يا سخت تر ديده مي شود. طبري نويسد: انصار گفتند ما جز با علي(علیه السلام)بيعت نمي كنيم .
عمر بن خطاب به خانهء علي (علیه السلام)رفت , طلحه و زبير و گروهي از مهاجران در آن جا بودند گفت به خدا قسم اگربراي بيعت با ابوبكر بيرون نياييد شما را آتش خواهم زد…>.(1)
بنابراين , تا اين مقدار را كه در كتاب هاي معتبر اهل سنت نقل شده مي تواند قرينه قرار داد بر صحت آن چه دركتاب هاي شيعه دربارهء آتش زدن خانه فاطمه(سلام الله علیها)نوشته شده است .
منبع:
1.سيد جعفر شهيدي , زندگاني فاطمهء زهرا3 ص 109
دولابي در كتاب مي گويد: فاطمه سه ماه بعد از وفات پيامبر زنده بود. محمد بن شهاب زهري مي گويد: شش ماه بعد از وفات پيامبر زنده بود و عايشه و عروة بن زبيرنيز اين چنين گفته اند.
از امام باقر(علیه السلام)نقل است : 95روز بعد از وفات پيامبر, حضرت فاطمه زنده بود.(1)
در كتاب مناقب آمده است كه : فاطمه 375روز بعد از پيامبر زنده بود و شخصي گفته كه چهار ماه و ديگري گفته است : چهل روز بعد از رسول اللّه .(2)
ابن اثير در مي گويد: فاطمه در سال يازده هجري در سوم رمضان وفات يافت و به قولي سه ماه و به قول ديگر شش ماه بعد از وفات پيامبر رخ داد.(3)
مرحوم محدّث قمي مي گويد: در روز وفات حضرت , اختلاف بسيار است و اظهر نزد حقير آن است كه وفات در سوم جمادي الثاني واقع شد, چنان كه جمعي از بزرگان علما گفته اند و براي من شواهدي بر اين مطلب است ; پس بعد از پدر بزرگوارش 95روز زنده بود, اگر چه در روايت معتبر وارد شده است مدّت حيات حضرت , بعد از پدر 75روز بود.(4)
منبع:
1.بحارالانوار, ج 43 ص 188
2.همان , ص 180
3.ابن اثير, الكامل , ج 2 ص 341
4.منتهي الآمال , ص 135 با تلخيص
رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در او بدميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من، كسى را از خاك خلق كردهاى؟ خطاب آمد: نه، نيافريدهام. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مىبينم چه كسانى هستند؟
خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمىآفريدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كردهام (و من خود آنان را نامگذارى كردهام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مىآفريدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مىكردم و نه فرشتگان و انس و جن را.
منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذرهى بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مىافكنم… يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. يا آدم، هر وقت از من حاجتى مىخواهى، به آنان توسل كن.
ابوهريره مىگويد، پيامبر اكرم در ادامهى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتيم، هركس با ما باشد، نجات يابد، و هركس كه از ما روگردان شود هلاك گردد. پس هركس حاجتى از خدا مىخواهد پس به وسيلهى ما اهلبيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد».
حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:
يا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (1)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمىآفريدم و اگر على نبود تو را نمىآفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمىآفريدم (يعنى شمايان رمز خلقتيد).
و فاطمه حوريّهاى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود: (2)
منبع:
1- ميرجهانى: (ال) جُنّة العاصمة، ص 148 (به نقل از كشف الآلى صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس) (و) مرندى: ملتقى البحرين، ص 14 (و) مستنبط: القطره ج 1: ص 164 (و) قمى: سفينةالبحار، ماده «خلق» (و) نمازى: مستدرك سفينةالبحار، ج 3: ص 334 (حديث قدسى)
شايد در نظر نخست اين روايت احتياج به تأمّل داشته باشد؛ امّا با اندكى دقّت، لطافت تعبير به كار رفته در آن اشكار مىگردد.
همچنانكه مىدانيد كنيهى حضرت زهرا (عليهاالسّلام) «امّابيها» است. در سبب مكّنا شدن حضرتش به اين كنيه با مدد از روايتى كه از امام باقر (عليهالسّلام)نقل شده است- و ما آن را در سطور بالا ذكر نموديم- كه حضرت فرمودند ريشه درخت نبوّت زهراى اطهر است و يا روايتى كه ذهبى در كتاب ميزان الاعتدال (ج 1:ص 234) از رسول خدا نقل مىكند كه حضرت مىفرمايند: «أنَا شَجَرَةٌ، وَ فاطِمَةُ أصلُها،وَ عَلِىُّ لِقاحهُا، وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ ثَمَرُها» (يعنى من درخت، فاطمه ريشه آن، على لقاح آن، و حسن و حسين ميوهى آن هستند) آشكار مىگردد كه خلقت پيامبر، على، حسن و حسين (عليهمالسّلام) در عالم انوار بسته به خلقت حضرت زهرا (عليهاالسّلام) بوده است. فَافهَم فَإنَّهُ دَقِيقٌ جِدّاً.
2- خطيب بغدادى: تاريخ بغداد، ج 5: ص 86.
در حديثى از امام صادق- عليهالسلام- آمده است كه: «جز خدا هيچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفريد و براى هر يك از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حميد» است و اين اسم در محمد- صلى اللَّه عليه و آله- ظهور يافت. خدا «اعلى» است كه در اميرالمؤمنين على- عليهالسلام- ظهور يافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد كه نام حسن و حسين- عليهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پيدا كرد پس وقتى كه آن انوار را آفريد، اينها را در ميثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفريد پس وقتى كه فرشتگان به اين انوار نظر كردند، امر و شأن اينها را بزرگ شمردند و تسبيح را (از آنها) فراگرفتند و اين مطابق با گفتهى فرشتگان است كه در قرآن آمده است: به حقيقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبير عالم) صف كشيدهايم. و به راستى ما تسبيح كنندهايم، و آن هنگام كه آدم- عليهالسلام- را آفريد آدم به سوى اين انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض كرد: اى صاحب اختيار من! آنان كيستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزيدگان من و خواص من هستند، اينها را از نور عظمت و بزرگىام آفريدهام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اينها برگرفتم، پس عرض كرد: اى پروردگارم! به حقى كه تو بر اينها دارى اسمهاى اينها را به من بياموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! اين اسمها نزد تو امانت باشد (كه) سرّ و رازى از راز من است. غير تو نبايد بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض كرد: پروردگارم قبول كردم. خداوند پس از گرفتن اين پيمان، اسمهاى آنها را به آدم- عليهالسلام- تعليم داد. و به فرشتگان عرضه كرد، هيچ كدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال كه فرمود: مرا از نامهاى اينها خبر دهيد اگر راست مىگوييد، عرض كردند: منزهى تو! براى ما علمى نيست جز آنچه به ما آموختهاى. همانا تو عالم و داراى حكمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى كه اينها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند كه اين مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضيلت و برترى يافته است. سپس امر به سجدهى آدم- عليهالسلام- شدند؛ زيرا كه سجدهى ملائكه، فضيلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون كه سجده ملائكه، سزاوار آدم بود» (1)
منبع:
1- تفسير فرات، ص 11، ط نجف.
امام رضا(علیه السلام) ميفرمايد: “خداوند تبارك و تعالي، فاطمه را “فاطمه” ناميد. (بحار الانوار، ج 43، ص 13)
حضرت علي(علیه السلام) از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده است: “فاطمه را فاطمه ناميدند؛ زيرا خدا او و ذريه او را كه موحد هستند و به آنچه بر من نازل شده ايمان دارند از آتش دور ميدارد.” (بحار الانوار، ج 43، ص 18)
امام صادق(علیه السلام) هم چنين ميفرمايد: “فاطمه را زهرا ناميدند؛ زيرا وقتي در محراب عبادت و نماز قرار ميگرفت، نور او بر اهل آسمانها ظاهر ميشد". (همان، ص 19)