حضرت ولی عصر (ارواحنافداه)در یکی از تشرفات پس از شکوه و گلایه از وضعیت حجاب و فرهنگ با مظلومیت تمام فرمودند:(دل مادرم زهرا (علیه السلام)از پهلویش شکسته تر است!)و بعد از این کلام،آن حضرت گریه کردند.
در اینجا امام زمان (ارواحنافداه)فرمودند:(دل مادرم از پهلویش شکسته تر است)و در جای دیگر حضرت زهرا (السلام علیها)خطاب به علامه می جهانی که از آن حضرت پرسیده بود احوال شما چطور است،فرموده بودند:
«دلی شکسته تر از من در آن زمان نبود در این زمان دل فرزند من شکسته تر است»
این فارسی را حضرت فاطمه (السلام علیها)در مظلومیت خود و فرزندش حضرت مهدی (علیه السلام)خوانده و از طریق مرحوم علامه سید محمد حسین میر جهانی طباطبایی(رحمه الله)به ما رسانده اند تا شاید ما تکانی بخوریم و از خواب غفلت بیدارشویم.
به طوری که مراقب باشیم تا عمل ناشایستی از ما سرنزند و به و ضعیت حجاب زنان در جامعه و اوضاع فرهنگی کشور مخصوصا در مدارس و دانشگاه ها با جدیت کامل رسیدگی نماییم.
منبع / کتاب درد دل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از همه این حرف هایی که گفته شد مهمتر مسئله علم و تحقیق و پژوهش است…
پول فی نفسه اقتدار نمیآورد. آنی که اقتدار میآورد، دانش است. امروز اگر آمریکا پیشرفتگیِ علمیِ خودش را نمیداشت، نمیتوانست در دنیا اینجور زورگوئی بکند و در همهی مسائل عالم دخالت بکند…
ثروت هم اگر به دست می آید از ناحیه علم به دست می آید علم را اهمیت بدهید. اینی که من سالهاست روی مسئلهی علم، تحقیق، پژوهش، پیشرفت، نوآوری، شکستن مرزهای علمیِ موجود تکیه میکنم، به خاطر این است. بدون انواع دانش، اقتدار کشور امکانپذیر نیست. دانش اقتدار میآورد.
دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور ۶/آبان/۸۸
پژوهش خیلی مهم است. البتّه ما پژوهشگاههایی داریم، خوب هم هست امّا خود دانشگاهها باید پژوهشمحور بشوند؛ پژوهشگاه درست کنند، پژوهشکده درست کنند و خود دانشگاه بشود پژوهش[محور]. منافاتی هم ندارد که بیرون هم باشند، پژوهشگاهها و پژوهشکدههای بیرونی وجود داشته باشند امّا خود دانشگاهها بشوند پژوهشمحور.
دیدار رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری ۲۰/آبان/۹۴
ما اگر تحقیق را جدی نگیریم، باز سالهای متمادی بایستی چشم به منابع خارجی بدوزیم و منتظر بمانیم که یک نفر در یک گوشه ی دنیا تحقیقی بکند و ما از او یا از آثار تألیفی بر اساس تحقیق او استفاده کنیم و اینجا آموزش بدهیم. این نمیشود؛ این وابستگی است؛ …..من بارها گفته ام که ما از شاگردی ننگمان نمیکند که شاگردی کنیم؛ استاد پیدا بشود، ما پیش او شاگردی میکنیم؛ اما از این ننگمان میشود که همیشه و در همه ی موارد شاگرد باقی بمانیم؛ این که نمیشود.
دیدار اساتید و رؤسای دانشگاهها ۹/مهر/۸۶
پژوهش هزینه نیست ، سرمایه است
پژوهش و خلاقیت کلید تحول در تربیت است
تحقیق کردن یک مجاهدت علمی مستمر است
پژوهش عبارتست از: فعالیت سازمان یافته برای حل مسئله و آموزش عبارتست از: فعالیت هایی که منجر به یادگیری می شوند.
هفته پژوهش، نماد راهی روشن برای دستیابی به حق و حقیقت است.
پژوهش در علوم دینی، هم فضیلت است هم ضرورت؛ زیرا بینش آفرین و دانش افزاست.
پژوهش، کاوش در بی کرانه دانش است.
پژوهش، چشمه ی زلال دانایی است.
بدون پژوهش تصمیم گیری نکنیم.
عظمت دانش در یادگیری نیست بلکه در پژوهش است.
کسی که انضباطِ اندیشیدن دارد، هر کاری را بهتر انجام می دهد.
هر مرکز آموزشی که با دانش سر و سرّی دارد، دست نیاز به سوی پژوهش دراز کرده است.
روحیه پژوهش، یعنی انگیزه های درونی داشتن و از سر رغبت و اشتیاق، پژوهیدن.
پژوهشگر، پرنده ای سبک بال است که از لایه های ابر گرفته ی آسمان دانش، میگذرد و خود را به اوج دانایی و معرفت می رساند.
پژوهشگر، روح پویا و جوینده ای است که پوسته¬های جهل را شکافته، به قنات جاری علم دست می یابد و تا چشمه ی جوشان آن را بر کویر تشنه ی خویش جاری نسازد، آرام نمی گیرد.
پژوهشگر با فداکاری، سرمایه ی عمر خویش را صرف دانایی خویش و بشریت کرده و او را در کوره راه های زندگی راهنما شده اند و به منزل گاه سعادت رسانده اند.
در اقدام پژوهشی، پژوهندگان تلاش می کنند وضعیت نامطلوب را به وضعیت مطلوب تغییر دهند.
پژوهش گروهی:
• تجربه کار گروهی انسان را فروتن می کند.
• گروه ها چیزی بیش تر از یک تجمع ساده افراد انسانی هستند. تفاوت بین یک گروه و یک توده انسانی، ناشی از بارقه الهی است که در گروه وجود دارد، ولی توده فاقد آن است.
• نکته شگفت انگیز این است که وقتی گروه را بر خود مقدم بدارید، به ناگهان اهداف شخصی تان بهتر از زمانی که خود را مقدم می داشتید، برآورده خواهد شد.
آیا می دانید، ارزش پیدا کردن جواب یک سوال چقدر است؟
آیا شما درباره موردی که نمی دانید، جستجو انجام می دهید؟
ای تلاش گر وادی دانایی! شیرینی دانش و حلاوت پژوهش گوارایت باد.
درود بر روح خستگی ناپذیر و تاریکی ستیز شما پژوهشگران.
منبع کوثربلاگ حوزه الزهرا
درون هر یک از ما، میدانی برای «جهاد نفس» است. مهمترین سلاح برای حضور مؤثر و موفقیت در این میدان، «اراده» است. قدرت اراده و انتخاب، میتواند معجزه کند، به شرط آنکه بتوانیم از این نعمت الهی و ودیعه ربانی بهره شایسته ببریم و بذر وجود را به برگ و بار بنشانیم.
کنترل قوای درونی و غرایز و تمایلات، و جلوگیری آنها از طغیان و عصیان، در فرهنگ قرآنی «جهاد نفس» نام دارد و به تعبیر دیگر «جهاد اکبر». ثمره این مبارزه هم رسیدن به بهشت الهی است. این وعده الهی است؛ آنجا که فرموده: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَی نازعـات/40ـ41؛ هرکس از جایگاه پروردگارش بیمناک باشد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، به یقین جایگاه او بهشت برین خواهد بود.
چگونه میتوان به این مرحله رسید؟ با تقویت ایمان به خدا؛ خدایی که حاضر و ناظر است و هر کجا و در هر حال باشیم، ما را میبیند و از کار ما خبر دارد. این حس معنوی و باور ایمانی، بر قدرت انسان در مهار سرکشیهای نفس میافزاید و او را به «حاکمیت بر نفس» میرساند.
خشم و غضب قابل کنترل است و جایگزین آن «حلم» است. شهوت و غریزه جنسی را هم میتوان با تقوا مهار کرد و به «عفاف» رسید. حرص و طمع را هم میتوان با «مناعت طبع» به بند کشید و بر اریکه «قناعت» تکیه زد. بخل و حسد را هم میشود درمان کرد و از دام دنیازدگی رست.
خمیرمایه همه اینها مهار زدن بر تمنیات و خواستههای سیریناپذیر و بیانتهای «نفس حیوانی» است و «نه» گفتن به آنچه دل میخواهد و حرکت در مسیری که خدا میطلبد. هرکس به این مرحله از خودساختگی و کمال برسد که به جای «اسیر نفس» بودن، «امیر نفس» شود و نفس سرکش را رام سازد، ستودنی است. در سفارشهای قرآنی، چندین بار تعبیر «وَ لاتَتَّبِع الهَوی» و مشابه آن آمده است1. اینها دعوت به رهایی از سلطه نفس اماره است.
دل اگر در تربیت قرآنی قرار گیرد، میتواند خانه یک دلبر باشد و اسیر یک محبت شود. میتواند به جای همه ترسها، فقط «ترس از خدا» را بنشاند و به جای همه امیدها، «امید به خدا» را داشته باشد. به این شعر زیبا دقت کنید:
موحد چو در پای ریزی زرش و یـا تیـغ هنـدی نهی بر سرش
امید و هراسـش نبـاشد ز کس همین است معنای توحید و بس
بعضی در برابر نفس و تمایلات نفسانی، چنان واداده و خلع سلاح و ضعیف میشوند که نه تنها با تمنیات و شهوات نفس مجاهده نمیکنند، بلکه به «نفس پرستی» دچار میشوند و نفس و خواستههایش برای آنان بتی میشود که خود را در آستان آن قربانی میکنند و هرچه «دل» خواست، «اجرا» میکنند و هرچه «هوس» میل داشت، برایش تأمین میکنند.
قرآن کریم در نکوهش اینگونه خودباختگان در برابر نفس میفرماید: أَفَرَایتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ جاثیه/23؛ ایا دیدی آن را که هوای خودش را معبود خویش قرار داد؟
مگر نه اینکه، پرستشگر در برابر معبود، مطیع محض است و از خود ارادهای ندارد و تابع و تسلیم است؟ حال اگر کسی در مقابل هوای نفس، اینگونه اسیر و مطیع باشد، آن را پرستیده است2. کسی که طوق اطاعت نفس را بر گردن اندازد، باید تا هر جا که «خواهش دل» بود و برای هر کاری که تقاضای «نفس اماره» ایجاب میکرد، فرمانبردار باشد و هر کس هر گناهی میکند، به خاطر همین نفس پرستی است.
و … دریغا که انسان به جای «امارت نفس»، به «اسارت نفس» دراید و عقل و وجدان و دین و رضای حق را فدای خواسته نفس کند.
چه شد که حضرت علی علیهالسلام، امیرالمؤمنین شد؟ چون از اسارت نفس رها شده بود.
اسیر نفس نشد یک نفس علی ولی
نشد اسیر که بر مؤمنان امیر آمد
اسیر نفس کجا و امیر خلق کجا؟
که سربلند نشد آنکه سر به زیر آمد
درود باد بر آن ملتی که رهبر وی
چنین بلند مقام و چنین خطیر آمد
نفس آدمی، ملعبه و دستاویز ابلیس قرار میگیرد. وقتی شیطان بر مرکبی مثل «هوای نفس» سوار شد، تا انسان را جهنمی نکند، دستبردار نیست؛ چراکه خصلت نفس، دعوت به بدیها و گناهان است. کسی همچون یوسف صدیق علیهالسلام از نفس به عنوان «اماره به سوء» ـ بسیار فرماندهنده به بدی ـ یاد میکند3.
وقتی طبیعتِ نفس، گزندگی و ریختن زهر گناه در جام عبودیت انسان است، باید بسیار به هوش بود تا از نیش زهرآگین آن به کام مرگ نیفتاد. دعوت همه پیامبران و جهتگیری تمام بعثتها نیز برای همین تربیت معنوی است که از آن به عنوان «تزکیه» یاد میشود.
«امیر نفس» بودن، نشانه توفیق انسان در تزکیه نفس است و «اسیر نفس» شدن، دلیل شکست در این جدال و این میدان است و علامتش آلودگی به معصیت است.
گوارا باد آزادگی، بر آنان که از اسارت نفس آزادند!
منبع:
1. مثل آیه 135 نساء، آیه 26 ص، آیه 50 قصص، آیه 29 روم و آیت دیگر.
2. المیزان، ج 18، ص187.
3. یوسف/53.
خدایا به سوی تو شکایت میکنم از نفسی که به بدی بسیار امر میکند، و به سوی خطاها و گناهان مبادرت میورزد، و برای معصیت و نافرمانی نمودن تو حریص است،
به گزارش رهروان ولايت در وبلاگ گروه اينترنتی عصر ظهور آمده است:یكى از علماء بزرگ مى فرمودند: به شیخ حسنعلى نخودكى رحمة اللّه علیه گفتم: مى خواهم شاگرد شما بشوم مرا قبول كنید.
فرمود: تو به درد ما نمى خورى. كار ما این است كه همه اش توى سر نفس خبیثت بزنی و این هم از تو بر نمى آید.
گفتم: چرا آقا بر مى آید، من اصرار كردم، فرمودند: خُب از همین جا تا دم حرم با هم مى آئیم این یك كیلومتر راه تو شاگرد و من استاد.
گفتم: چشم. چند قدم كه رد شدیم دیدم یك تكه نان كنار جوى آب اُفتاده.
شیخ فرمود: برو اون تكه نان را بردار و بیاور، ما هم توى دلمان شروع كردیم به شیخ نِق زدن، آخه اول مى گویند این حدیث را بگو. این ذكر را بگو. انبساط روح پیدا كنى . این چه جور شاگرد پروی است. به من مى گوید برو آن تكه نان را بردار بیاور.
دور و بَرَم را نگاه كردم، دیدم دو تا طلبه دارند مى آیند، گفتم حالا اینها با خودشان نگویند این فقیر است. باز با خودم گفتم: حالا حمل به صحت مى كنند، مى گویند نان را براى ثوابش خم شد و برداشت.
خلاصه هر طورى بود تكه نان را برداشتم، دوباره قدرى جلوتر رفتم دیدم یك خیار روى زمین افتاده است ، نصفش را خورده بودند و نصفش جلوی آب را گرفته بود.
حاج شیخ فرمود: برو اون خیار را هم بیاور، چون خیار تر و خاكى هم شده بود، اطرافم را نگاه كردم، دیدم همان دو طلبه هستند كه دارند مى آیند.
گفتم: حالا آن ها نان را مى گویند براى خدا بوده، خیار را چه مى گویند، حیثیت و آبروى ما را این شیخ اول كار بُرد،
خلاصه خم شدم و خیار را برداشتم، توى دلم به شیخ نِق می زدم، آخه تو چه استادى هستى، نون را بیاور و خیار را بیاور.
آشیخ فرمودند:ما این خیار را مى شوییم و نان را تمیز مى كنیم ناهار ظهر ما همین نان و خیار است .
خلاصه با این عمل نفس ما را از بین برد.
امام سجاد علیه السلام در مناجات هایش این گونه به خدا عرضه می دارد:
خدایا به سوی تو شکایت میکنم از نفسی که به بدی بسیار امر میکند، و به سوی خطاها و گناهان مبادرت میورزد، و برای معصیت و نافرمانی نمودن تو حریص است، نفسی که لغزشهای آن زیاد، و آرزوهای آن طولانی است.
منابع:
1: داستان هایی از مردان خدا«سركوبی نفس»
2: إِلَهِی إِلَیْكَ أَشْكُو نَفْسا بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیكَ مُولَعَةً وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُكُ بِی مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَكَ أَهْوَنَ «بحارالانوار، ج 91، ص 143»