21 مهر 1396
خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از… بیشتر »
نظر دهید »