?امام علی علیه السلام فرمودند : درماه رجب زیاد استغفار نمائید چون در هر لحظه از این ماه ، خداوند مقداری از بندگانش را از جهنم آزاد می کند. و هرشخص دراین ماه زیاد استغفرالله گوید فرشتگان بر او مژده بهشت را میدهند
?فضيلت کمک به دیگران در ماه رجب
هرکس در این ماه مشکل مؤمنی را حل کند و یا مسلمانی را از غم و غصه آزاد سازد خداوند متعال به او بهشت فردوس را می دهد
?و پایان سخن اینکه ، ماه رجب ماه کشت(انجام اعمال صالح) “شعبان"ماه آبیاری(بااشک) رمضان ماه دروی رحمت است
?منبع:فضایل دوازده ماه قمری
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل الفرجهم
?از حاج قاسم بیاموزیم:
میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها نیست.
بشرطی که نترسیم و نترسانیم.
▪️آری کرونا مهم است، بحران است، اما فرصتی است برای رسیدن به پیشرفتها، خودکفاییها و دستاوردهای پزشکی
منش و روش حاج قاسم اینگونه بود:
تلاش جهادی برای انجام وظیفه ، نترسیدن، نترساندن، توسل به ائمه،توکل به خدا و سپس اقدام
مطمئن باشید این روزهای سخت نیز می گذرد.
محمدصالحی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل الفرجهم
با عاشقان بگویید، عشقی دوباره آمد
ای اهل آسمان ها، یک تک ستاره آمد
فصل شکفتن است و، آغاز دل ربودن
در بین باغی از یاس، یاسی بهاره آمد
ایام بی قراری، دوران جان سپاری
هنگام غارت دل، با یک نظاره آمد
آیینه ای ز زهراست، این عشق فاطمیون
بار دگر حسین یا، حیدر دوباره آمد
بر عالمی امیر است، هر دل بر او اسیر است
در عشق بی نظیر است ، دل را شراره آمد
باب الحوائج است و ، سائل نمی کند رد
بهر گره گشودن ، با یک اشاره آمد
حاجت مگر ندارید ، رو سوی او بیایید
بهر تمام حاجات ، این شیر خواره آمد
محمد مبشری
مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی میگوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم.
کوهها ودرّههای عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانهای رسیدم؛
که نزدیک گردنهای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم، صبح به راه ادامه میدهم».
پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد، من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است».
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر میکردم و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود میطلبد.
نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست».
من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً میتوان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشندهای دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم.
صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم».
من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم».
حضرت فرمود: «تو نمیتوانی با من بیائی».
گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟»
حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو میآیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات میکنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد.
من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم».
در همین فکرها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف میآورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم.
گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!»
حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسألهای میپرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را میدادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
منبع/گنجینه دانشمندان
عظمت خطبه ها
عظمت مقام علمی وفکری زینب(س)ازمطالعه خطبه های او تنها دردوشهر کوفه وشام می توان در یافت، درجه علمی
و ادبی خطبه ها با همه مختصر بودنش به میزانی است که اگر از زینب کبری هیچ اثری نمانده بود جز همین دو خطبه، با ز هم کافی بود که او را در جنبه علمی و ادبی در سطح بسیار بالایی قرار دهد، به ویژه که این سخنان از سوی زنی دردمند و رنج دیده بود، زنی که داغ عزیزان را دیده و در سوگ و ماتم گرانقدرترین محبوبان خود می سوخت.
سخن زینب نثری است چون نظم، برای شنوندگان مفهوم است و برای نکته سنجان در مرحله عالی ارزش از نظر تعریف و ترکیب کلام فوق العاده فنی و ادبی و از نظر ظاهر بسیار ساده است و در عین حال توان ابداع شبیه آن سخت است. او فصیحه و بلیغه است و نمونه سخنان موجود او بهترین گواه بر این مدعا. برخی نویسندگان سخنانش را به سحر آمیز بودن شبیه کردند و حتی دشمنان او که در مسند قدرت بودند و از موضع سلطه سخن می گفتند، نمی دانستند در برابر سخنانش چگونه موضع بگیرند.
علامه مامقانی (ره) با استناد به خطبه های زینب در وصف شیرینی و رسایی سخنانش می گوید: «او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گویی زبان علی (ع) در کام داشت و این مدعا را می توان از خطبه های او دریافت و البته غرض او همان خطبه هایی است که در کوفه و شام ایراد کرده است»
زینب از دیدی ادیبه است، ادیبه ای که در عین آن مخمصه ها و بحران ها، با همه دردمندی ها سجع و قافیه سخن را از دست نداد و ادیبانه سخن گفتن به صورت ملکه ای از او درآمده بود. سخنانش که از جان بر می خواست و برای خدا ادا می شد و در جان مردم نفوذ کرد. به عنوان نمونه او در کوفه خطبه خواند؛ هنوز بیش از دو سه خط حرف نزده بود که مردم زار زار شروع به گریه کردند و پس از مدتی فریاد از دل ها برخاست.
کلام او برای خدا پاک و حرکات او تسبیح بود؛ برای خصم شمشیری بران، برای مردمان راهنما، برای زنان هدایتگر و برای طبقات مختلف مردم حرکت انگیز بود. خطبه های زینب بدن ها را می لرزاند و صداها را در گلوها خاموش می کرد و حتی به گفته بزرگی زنگ شتران را از نوا می انداخت.
سخنان او شور انگیز، در نهایت فصاحت و بلاغت، با احاطه به آیات قرآنی وبا نگاه به فلسفه و جهان بینی اسلام بود و از نظر برهان و استدلال همگان را حیرت زده داشت. آثار بعدی این سخنان بیداری مردم غفلت زده و هشیار کردن جامعه خفقان زده بود که حیاتی گله وار داشتند و از آزادی و مردانگی و شهامت غافل بودند. زینب به آنان هشیاری و جرأت داده بود و آنها را در تعقیب هدف به حرکت انداخت.
خطبه حضرت زینب (س) در کوفه
این خطبه عقیله بنی هاشم راویان بسیاری دارد که یکی از آنها خزینه اسدی است که می گوید: «سال ۶۱ هجری وارد کوفه شدند و زمان ورود مصادف بود با ورود اسیران آل محمد (ص). در میان آنها زینب را دیدم که به خدا قسم تا آن روز زنی را به این نجابت و حیا و به این پوشیدگی و عفاف و این سخن وری ندیده بودم، چنان شجاعانه خطبه می خواند که گویی زبان علی در دهان داشت»
همانطور که گفته شد خطبه ایشان چه در کوفه و چه در شام از فصاحت و بلاغت عجیبی برخوردار است و سراسر ان با الهام از قرآن و سوابق تاریخی اسلام و متقین و استوار و قابل دفاع است، سخن گفتن در آن موقعیت عظیم توسط زنی داغ دیده و دردمند و خسته برای شنونده هیجان انگیز و موج آفرین بود و آن را جز معجزه و کرامت نمی توان نامید.
آغاز خطبه ایشان با حمد و ثنای پروردگار می باشد و می فرمایند: «سپاس و ستایش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و بر خاندان پاک و برگزیده اش باد»
دختر علی (ع) اسیر دشمن بود در حالی که برادر و فرزندان برادر و فرزندان خود را از دست داده و سرهای بریده را بر نیزه ها نظاره گر بود. حمد و ثنای این زن قهرمان آن هم در اوج سهمگین بلا و مصیبت و سپاس و درود او بر پیامبر خدا (ص)، مقام صبر و استقامت و ایمان زینب را در راهی که انتخاب کرده می رساند و دلبستگی شدید و بینش و شناخت عمیق و دانش او را به اسلام جلوه می دهد. بیان حمد و سپاس از زبان زینب در این بارگاه که مرکز تجمع و هسته اصلی همه جنایات زمینیان و بازمانده قابیلیان علیه هابیلیان برجسته تاریخ انسان ها بود، تجلی کامل ایمان آن بزرگ حماسه زنان جهان به عدل خداست.
سپس به سرزنش و توبیخ مردم می پردازد: «توبیخ آن ها از آن بابت بود که آنان با صد مکر و حیله امام خود را دعوت کردند و پس از اجابت خود در برابرش صف آرایی کردند. چرا فریب دشمن خوردند؟ چرا تسلیم زور شدند؟ آنها را که از شدت هیجانات به گریه آمده بودند مورد سرزنش قرار داد که می گریید؟ آیا هنگام گریه است؟ این اسارت ها را چه کسی پدید آورد؟ جز آن بود که توانمندان بذل همت نکرده و آبرومندان از آبروی خویش برای حسین مایه نگذاشتند؟»
زینب (س) در خطبه هایش از مثال بهره می برد به این صورت که وضع آنها را به وضع پیرزنی شبیه می کند که رشته های خود را محکم و استوار می بافت شب هنگام آنها را باز می کرد، چرا که آن ها نیز پیمان محکم بستند و زود آن را از هم گسستند.
به آن ها هشدار می دهد که بد زمینه ای را برای خود فراهم کرده اند و بد سرنوشتی را برای خود پدید آورده اند. ننگی برای خود خریده اند که هرگز از دامان خود آن ها قابل شستشو نیست و به همین جهت در خود گریه کنند و باید اشک بریزند بدان خاطر که ننگ کشتن نسل پیامبر را نمی توانید از میان بردارید.»
در این خطبه، جامعه و حکومت شناسی این بانوی علیمه دیده می شود، چرا که بیان می دارد هر کسی در خور حکومت نیست، رهبری امت باید در اختیار کسی باشد که سر حلقه مردم است، اهل صفا و صلح و ارامش است. رأی او قاطع است، پشتیبان رأی او منطق است و او رهبر طریقه هدایت است»
او به معرفی امام و رهبر واقعی می پردازد تا به آنها بفهماند که امام باطل کیست و امام حق که بود؟ زینب (س) که اسیر دشمن بود با شجاعت تمام می گوید حکومت موجود حکومت فاسد ، اهل ریا، و تزویر ، دارای ظاهری خوش و درونی فاسد است، و کوشید آن را بر ملا سازد که جلوه آن مفسده عظیم قتل نوه پیامبر، سر حلقه مردم، و مرهم دل دردمندان بود. حاکم باید پناهگاه مردم باشد و چه کسی پناه دهنده تر از حسین ؟ حاکم باید دادرس مردم در عین بلا باشد و غیر از حسین چه کسی در خور این مقام؟ و حاکم باید چراغ روشنی و حجت خدا بر مردم و مدار و جایگاه باشد و حسین این چنین بود.»
ما رأیت الا جمیلا
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی سیدکمال حیدری (دامظله)