رسول اکرم صلي الله عليه و آله: ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟ قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه ِ. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا وَاَليَنُكُم كَنَفا وَ اَبَرُّكُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّكُم حُبّا لاِِخوانِهِ فى دينِهِ وَ اَصبَرُكُم عَلَى الحَقِّ وَاَكظَمُكُم لِلغَيظِ وَ اَحسَنُكُم عَفْوا
آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: هر كس خوش اخلاق تر، نرم خوتر، به خويشانش نيكوكارتر، نسبت به برادراندينى اش دوست دارتر، بر حق شكيباتر، خشم را فروخورنده تر و با گذشت تر و درخرسندى و خشم با انصاف تر باشد.
اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَبْعَدِكُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه ِ. قالَ: اَ لْفاحِشُالْمُتَفَحِّشُ الْبَذى ءُ، اَ لْبَخِيلُ، اَ لْمُخْتَالُ، اَ لْحَقودُ، اَ لْحَسُودُ، اَ لْقاسِى الْقَلْبِ، اَ لْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجى، غَيْرُ المَا.
آيا شما را از كم شباهت ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: آری، اى رسولخدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود و سنگدل که هیچ امیدی به خیرش و هیچ امانی از شرش نیست
.«اصول کافی، جلد2، صفحه 240 و صفحه 291»
منبع:http://www.shahrekhabar.com/cultural/148039272003672
امام رضا(علیه السلام) از پدران بزرگوار خود، از امام مجتبی(علیه السلام) نقل کردند که در وصف گفتار آن حضرت چنین فرمود:
آن حضرت پیوسته محزون و همیشه در فکر بودند، آسایش و راحتی نداشتنتد، در جایی که نیاز نبود سخن نمی گفتند.
گفتارشان سنجیده و کامل بود، نه زیادی سخن می گفتند و نه کم کلامشان متین بود، زشت و سبک صحبت نمی کردند، نعمت و محبت دیگران هر چند کم، در نظرشان بزرگ بود و چیزی از آن را مذمت نمی کردند، از طعم غذا، نه تعریف می کردند و نه اظهار ناراحتی می کردند، و وقتی پای حق در میان بود کسی ایشان را نمی شناخت و چیزی در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا اینکه حق را پیروز گردانند، برای اشاره کردن با تمام دست اشاره می کردند و در نگام تعجب دست خود را بر می گرداندند، و در هنگام صحبت دست راست را به دست نزدیک کرده و با شصت راست خود به کف دست چپ می زدند، و در هگام غضب چهره خود را با ناراحتی بر می گرداندند، و در هنگام خوشحالی، چشم به زیر می انداختند، بیشتر خنده شان تبسم بود، بسیار زیبا لبخند می زدند و در هنگام خنده دندان های سفیدشان هویدا می شد.
منبع:
عیون اخبار الرضا/ج1/شیخ صدوق/ص637
پيامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلي الله عليه و آله فرمود: هر كسى كه به كارى نيك امر كند يا از كارى زشت باز دارد، يا به كارى خير راهنمايى كند يا حتّى به آن اشاره كند ،(در ثواب آن عمل) شريك است.
هر كس به بدى امر كند يا به آن دلالت يا اشاره كند، او نيز (در گناه عمل) شريك است.
متن حدیث:
رسول الله صلي الله عليه و آله: مَن أمَرَ بِمَعروفٍ أو نَهى عَن مُنكَرٍ أودَلَّ عَلى خَيرٍ أو أشارَ بِهِ فَهُوَ شَريكٌ و مَن أمَرَ بِسوءٍ أودَلَّ عَلَيهِ أو أشارَ بِهِ فَهُوَ شَريكٌ؛
«خصال، جلد1، صفحه 138- وسائل الشیعه، جلد11،صفحه398»
آیتالله غیاثالدین طه محمدی، رئیس بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا عنوان کرد: در یک زمانی در محضر علامه بزرگوار نوری همدانی بودیم ، ایشان خواب مستندی را برای ما نقل کردند.
عضو مجلس خبرگان رهبری در ادامه افزود: آیتالله نوری همدانی گفتند که ما یک سید بزرگواری داشتیم از عرفای بزرگ شهرمان مرحوم سید محمدحسین آقانجفی که در حرم امام رضا(علیه السلام) دفن شد، ایشان داماد آیتالله نائینی بزرگ بود، کسی که در یک زمان شخصیت اول جهان شیعه در نجف شناخته میشدند. ایشان گفتند که یک شب خواب میبینند آیتالله العظمی نائینی با چهل نفر علمای شیعه هستند و ایشان را صدا میزنند و میگویند که برو بگو متولی قبور انبیاء(علیهم السلام) بیاید.
وی افزود: ایشان میگفت من به زیرزمینی آمدم، دیدم که قبرهای زیادی است و گفتم متولی قبور انبیاء(علیهم السلام) چه کسی است؟ یک آقایی آمد و من گفتم شما که هستی؟ گفت من شیخ الرئیس هستم! آیتالله نوری میگفتند که من هم ایشان را آوردم و تحویل علمای بزرگ حاضر دادم.
آیتالله طه محمدی اظهار داشت: تا اینجای داستان را من از خود آیتالله نوری همدانی شنیدم اما بعد از آن را از یکی از دوستانمان که رییس دادگستری استان همدان بود، شنیدم که گفت: آن علمای بزرگ از شیخ الرئیس پرسیدند که شما الان اینجا چه کار میکنید؟ شیخ الرئیس هم اشاره میکنند به چهارده زیارتگاه و گنبد و بارگاه و گفت که اینها چهارده معصوم هستند. بعد بوعلی اشاره کرد که مثلا این بارگاه برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و او آنجا کفش زائران را نگه میدارد.
نماینده ولی فقیه در استان همدان اظهار داشت: بعد از مدتی من این جمله را از استاد بزرگوارمان آیتالله آقا میرزا هاشم آملی شنیدم که ایشان فرمود: جناب شیخ الرئیس به کربلا میروند، وقتی به صحن امام حسین(علیه السلام) میرسند آنجا به خاک میافتند و با محاسن خاکها را میروبند. یک عده از او میپرسند که آقا مردم ضریح را بغل گرفتهاند شما چکار میکنید؟ ایشان هم میگویند که آنها نمیدانند حسین کیست! حسینی که من میشناسم اگر مرا همینجا قبول بکند، سرم را بالا نگه میدارم.
رییس بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا در پایان گفت: بنابراین بوعلی چنین انسانی در عرصه معنویات بوده است، حال عدهای شاید بیایند و به غلط بگویند که او شیعی نبوده است یا فلان و بهمان!
منبع:
خدا در زندگی سردار عالیقدر
من به عنوان فرزند ارشد ایشان، به چند مورد از ویژگی های شخصی پدرم اشاره می کنم: اول اینکه نماز اول وقت.
برای شهید حسن طهرانی مقدم نماز اول وقت از جایگاه ویژهای برخوردار بود، به خصوص اینکه آن را به جماعت اقامه کند. شهید آموزههای دینی را هیچ وقت مستقیما به ما گوشزد نمیکرد. طوری که من هیچ وقت یادم نمی آید پدرم گفته باشد، زینب! نمازت را بخوان. وقتی خودشان عملا این کار را میکرد نا خودآگاه به ما هم یاد می داد که نماز باید اول وقت باشد.
این قدر این موضوع در وجود ما نهادینه شده بود که وقتی به مهمانی میرفتیم و میدیدم بعد از پخش صدای اذان هیچ کدام از اهالی خانه توجه نمیکنند برایم عجیب بود و می گفتم چطور می شود صدای اذان را شنید اما نماز نخواند؟! در خانه ما وقت نماز همه کارها تعطیل میشد.
ما برای بعضی مسائلی که پدرم در وجود ما گذاشتهاند، زحمتی نکشیدهایم و به همین علت شاید ثواب زیادی هم برایمان ننویسند.
سومین بار در مراسم تشییع پدرم آقای خامنهای را ملاقات کردم، ایشان آن روز چهرهشان بر افروخته بود و فرمودند: من مصیبت زده شدم.
روایتی از آخرین نماز جمعه
ایشان بسیار به نماز جمعه اهمیت می داد و سعی می کرد ما را هم به رفتن تشویق کند، البته خالی از هر گونه اجبار و زور. همیشه نماز جمعههای ما پر از خاطرات شیرین از ایشان است. فکر میکنم اول ابتدایی بودم که بابا من و حسین برادرم را برد نماز، هوا خیلی گرم بود. جوبهای آبی کنارمان بود که پدرم با ما در آن آب بازی میکرد تا وقت نماز به ما به خاطر گرما سخت نگذرد.
همیشه در برگشتن از نماز جمعه هر چه میخواستیم برایمان میخرید، طوری که ما همیشه منتظر بودیم جمعه شود و برویم نماز.
در سختترین شرایط هم پدرم نماز جمعهشان ترک نمیشد. حتی در جمعه قبل از انفجار هم برای تفریح رفته بودیم بیرون، شهید مقدم گفت: من بروم نماز جمعه، به شوخی گفتیم: بابا امروز را بی خیال شو، ما به کسی نمیگوییم. اما گفت: قول میدهم میروم و تا ساعت 3 برمیگردم. رفت و به موقع هم آمد.
اعتقادشان به نماز طوری بود که شنیدیم شهادتشان هم بعد از خواندن نماز جماعت ظهر بوده. مثل امام حسین مقتدایش که بعد از نماز به شهادت رسیدند.
شهیدمقدم
عیدی که بدون عیدی گذشت
پدرم همیشه هر عیدی که می شد به ما عیدی میداد. روز عید قربان هم به ایشان گفتیم عیدی ما را بده، اما هر چه اصرار کردیم بابا گفتند:
«عید غدیر عیدیتان را میدهم.»
این اولین دفعه بود که همچین کاری کردند.
آخرین دفعهای که ایشان را دیدم بعد از ظهر روز جمعه بود که رفته بودیم بیرون، ایشان ما را رساندند خانه و شهید نواب آمد دنبالشان و رفتند. موقعی که خواست برود خوب یادم هست که مفاتیح به دست رفت چون شهید مقدم عادت داشت همیشه دعای سمات را میخواند.
حتی وقتی پسرم طاها، را بعد از تولدش برای اولین جمعه خانه آنها آوردم پدرم گفت: طاها را بگذار امروز در کنار او با هم دعای سمات را بخوانیم. خیلی به این دعا اعتقاد داشت. واقعا با همه وجود میخواند، یکبار ندیدم بیمیل و بیحوصله دعای سمات را بخواند. عاشقانه می خواند و به ما هم یاد میداد که بخوانیم.
اطیعو الله و اطیعو الرسول و الوالامر منکم…