خداوند دو گونه رحمت دارد ؛ یکی رحمت عام خدا که شامل دوست و دشمن، مومن و کافر، نیکوکار و بدکار می باشد، رحمت دیگر رحمت خاص اوست که از آن به رحمت (رحیمیه) یاد می شود.
این نوع رحمت ویژه بندگان صالح و فرمان بردار اوست، زیرا آنها به حکم ایمان و عمل صالح، شایستگی این را یافته اند که از رحمت و بخشش و احساس خاصی که آلودگان و تبهکاران از آن بهره ای ندارند ، برخوردار شوند.
در قرآن کریم فراوان می توان داستان و حکایت افرادی که مورد لطف و رحمت خداوند قرار گرفته اند یافت، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره داشت:
حضرت یعقوب علیه السلام
یکی از این موارد، رحمت خاص خداوند به حضرت یعقوب علیه السلام است و این رحمت خداوند، در نتیجه صبر و استقامت آن حضرت در مواجهه با بلایا و ناامید نشدن از رحمت خداوندی و حسن ظن به ذات مبارکش بوده است.
الف) امید به رحمت خداوند
حضرت یعقوب بعد از ، از دست دادن فرزند دیگرشان بنیامین نه تنها امیدش را از خداوند متعال سلب نکرد بلکه فرمود: فرمود: “امید است خداوند همه ایشان را به من برگرداند"(یوسف/ 83) و همانگونه نیز شد و با این جمله اظهار امیدوارى کرد به اینکه هم یوسف برگردد و هم برادر مادریش و هم برادر بزرگش، و از سیاق برمىآید که این اظهار امیدواریش مبنى بر آن صبر جمیلى است که او در برابر تسویلات نفسانى فرزندان از خود نشان داد و این است ثمره امید به خداوند.
مردى از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم درخواست کرد که چیزى به من بیاموز تا با انجام دادن آن خدا در آسمان و مردم در زمین مرا دوست داشته باشند، حضرت به او فرمود: (فقط) به آنچه در نزد خداست، چشم امید داشته باش تا خداوند تو را دوست بدارد، و به آنچه که در نزد مردم است بىمیل و رغبت باش، تا مردم نیز تو را دوست داشته باشند. (پاداش نیکی ها و کیفر گناهان / 461 )
و فرمود: با اینکه خدا رحمتش از همه چیزها وسیعتر است، خدا تعجّب مىکند که چرا بندگان ناامیدند. (إرشاد القلوب / ترجمه سلگى / ج1 / 279)
ب) حسن ظن به خداوند
یکی دیگر از ویژگیهای حضرت یعقوب که منجر به رحمت خداوندی گردید حسن ظن آن حضرت به خداوند متعال بود : عَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ” صرف اظهار امید است نسبت به بازگشت فرزندان، به اضافه اشاره به اینکه به نظر او یوسف هنوز زنده است. چرا که من مىدانم” او از درون دل همه آگاه است و از همه حوادثى که گذشته و مىگذرد با خبر به علاوه او حکیم است و هیچ کارى را بدون حساب نمىکند". (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
روایت در باب حسن ظن به خداوند فراوان است از آن جمله امام رضا علیه السّلام فرمود: به خدا خوش گمان باشید. زیرا خداى عزوجل می فرماید: من نزد گمان بنده مۆمن خویشم، اگر گمان او خوبست، رفتار من خوب و اگر بد است، رفتار من هم بد باشد. (أصول الکافی / ترجمه مصطفوى / ج3 / 116)
حضرت داود علیه السّلام گفت: بار خدایا کسى که تو را شناخت و به تو حسن ظن پیدا نکرد، هرگز به خدا ایمان نیاورده است. (مشکاة الأنوار / ترجمه عطاردى/ 32)
حضرت لوط
ما او را در رحمت خاص خویش داخل کردیم” (وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا)” چرا که او از بندگان صالح بود” (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ). (انبیاء/75)
لوط از پیامبران بزرگى است که هم عصر با ابراهیم بود، و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت کرد، و بعداً از ابراهیم جدا شد و به شهر” سدوم” آمده ف چرا که مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگی هاى جنسى بودند.
او بسیار براى هدایت این قوم منحرف تلاش و کوشش کرد، و در این راه خون دل خورد، اما کمتر در آن کوردلان اثر گذارد.
سرانجام چنان که مىدانیم قهر و عذاب شدید الهى آنها را فرا گرفت، و آبادی هایشان به کلى زیر و رو شد، و جز خانواده لوط (به استثناى همسرش) همگى نابود شدند.
رحمتی که شامل حال حضرت لوط گردید ؛ یکی نجات او و خانواده اش از آن شهر و دیار ” ما او را از شهر و دیارى که کارهاى پلید و زشت انجام مىدادند رهایى بخشیدیم” (وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ )(انبیاء/74) رحمت دیگر : می فرماید به لوط داوری و دانش عطا کردیم… .
در آیه 75 می فرماید او را وارد رحمت خویش کردیم، نمی فرماید او رحمت است، رحمت شد. در اینجا می فرماید او را وارد رحمت خویش گرداندیم : این رحمت ویژه الهى بی حساب به کسى داده نمىشود، این شایستگى و صلاحیت لوط بود که او را مستحق چنین رحمتى ساخت و در اینجا مراد از” رحمت"، مقام ولایت و یا نبوت است.
حضرات اسماعیل، ادریس، ذالکفل
دیگر از پیامبران الهى ” اسماعیل” و ” ادریس” و ” ذا الکفل” است که خداوند آنها از صابران و شکیبایان دانسته و می فرماید (وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ).
هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرساى زندگى ، صبر و مقاومت به خرج دادند و هر یک الگویى بودند از استقامت و پایمردى.
سپس بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مىکند :” ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند” (وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ). (انبیاء/86)
جالب اینکه نمىگوید ما رحمت خود را به آنها بخشیدیم، بلکه مىگوید:
آنان را در رحمت خود داخل کردیم.
سخن آخر
مواردی که از رحمت خداوندی درباره بزرگان یاد شد و موارد دیگر مانند حضرت ایوب، حضرت نوح و … همگی بیانگر یک اصل اساسی است و در آیه ” عَسَى رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ ” (الاسراء/8) به این اصل اشاره شده است که ربوبیت خداى تعالى، اقتضاى آن را دارد و آن اصل این است که: بر بندگان خود- در صورتى که به مقتضاى خلقت خود مشى کنند- رحم کند و به سوى فطرتشان ارشاد نماید و این رحمت عام خداوندی است مگر اینکه از خط مرزى خلقت خود منحرف گشته و از راه فطرت بیرون شوند.
پیامبران نیز بعد از پشت سر گذاردن ابتلائات و انجام رسالاتشان بود که شایستگی رحمت خاص خداوند را یافتند.
مصطفی لعل شاطری معروف به آیت الله حاج شیخ محمد تقی بهجت رحمه الله ، از جمله علمای فقیه و عارف نامداری بودند که پس از سپری کردن تحصیلات مقدماتی در فومن، درحالی که هنوز به سن تکلیف شرعی نرسیده بودند برای کسب علم راهی حوزه علمیه عراق شدند و در شهرهای کربلا و نجف اقامت کردند و پس از بازگشت به ایران برای تکمیل تحصیلات خود و قصد زیارت به شهر قم عزیمت کردند و در همانجا هم باقی ماندند.
ایشان پس از تحصیل، تدریس و تربیت شاگردان نمونه در شهر قم، در روز یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 در جوار مرقد شریف و پاک حضرت معصومه (سلام الله علیها) آرام گرفتند.
آیت الله بهجت رحمه الله ، از جمله علمای تراز اولی بود که ویژگی های شخصیتی و رفتاری او زبانزد استادان، شاگردان و حتی دوستان و مردم کشور شده بود. مهربانی، صراحت لهجه و ابعاد عرفانی و دینی در بین شاخصه های دینی این عالم عالیقدر چنان گیرا بود، که در بین اطرافیان کرامتی منحصر به فرد پیدا کرده بود. یکی از ویژگی های درخشان و حائز اهمیت این عالم فقیه چشم برزخی و یا عبادت فراوان ایشان بود. که به همین منظور حجت الاسلام سید مهدی حائری زاده، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل مذهبی درخصوص مَنش و سیره رفتاری آیت الله بهجت فومنی رحمه الله ، گفت: آیت الله بهجت رحمه الله، یک صفت و ویژگی بارزی که داشتند، عبد بودند و روی سنگ مزارشان نوشته شده «العبد، محمد تقی بهجت». کسی که عبد خدا می شود، سه کار را در زندگی مشغول العین خود قرار می دهد. جذب نور، حفظ نور و نشر نور. این سه بخش از ویژگی های برتر آیت الله بهجت بوده که این جذب نور را از دو کانال قرآن و عترت کسب کرد، حفظ نمود و از طریق تربیت شاگردان این نور را نشر داد.
شناسنامه آیت الله بهجت رحمه الله متن قرآن و عترت بود
وی در ادامه با اشاره به سیره رفتاری و زندگینامه آیت الله بهجت رحمه الله ، بیان کرد: به واقع ایشان در معادلات زندگی خانوادگی فقط خدا را می دیدند و روایت داریم «بنده من تو مطیع من باش و هرآنچه که من می گویم تو انجام بده و نتیجه این می شود که هرآنچه که تو بنده من هستی از من درخواست کنی من برای تو انجام می دهم.»، آیت الله بهجت رحمه الله به این مقام رسیده بودند که هرآنچه خدا امر کرده، سمعنا و طاعتا. مناجات، سحرخیزی، توجه به خدا و این نماز باصفایی که می خواندند زبانزد خاص و عام بود که امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: «تمام اعمال تابع نماز است.» و آیت الله بهجت رحمه الله تمام اعمالشان تابع نمازشان بود.
حجت الاسلام والمسلمین حائری زاده، افزود: اگر کسی بنده خدا شد، چشم برزخی باز شدن و مکاشفه داشتن ، نقل و نبات و پاداشی است که از سمت پروردگار جنبه تشویقی دارد. واِلا، هدف غایی نیست و هرآن کس که تقرب به پروردگار را دارد، این فضائل هم به آن می رسد.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: کتب زیادی درباره چشم برزخی آیت الله بهجت از سمت ایشان و پسرشان مکاتبه شده است، ولی ماحصل ویژگی های رفتاری این عالم ربانی این است که اگر کسی می خواهد آیت الله بهجت را بشناسد، شناسنامه ایشان متن قرآن و عترت است. به همین دلیل اگر کسی می خواهد سیره و نوع زندگی ائمه اطهار را ببیند، می تواند با نگاه کردن به زندگی آیت الله بهجت آن را دریافت کند.
وی با بیان خاطره ای از دیدار با آیت الله بهجت و اقتدای نماز جماعت به ایشان، گفت: گاهی توفیق داشتیم، به قم که مشرف می شدیم، نزد ایشان شب های جمعه و یا صبح جمعه نماز می خواندیم، واقعا تا یک هفته و شاید هم بیشتر تاثیرنماز ایشان ما را از هر نوع عمل گناهی باز میداشت و بی رغبت می کرد.
حجت الاسلام والمسلمین حائری زاده، با اشاره به ساده زیستی زندگی آیت الله بهجت، درخصوص زندگی شخصی این فقیه شیعی بیان کرد: زندگی شخصی و خانوادگی آیت الله بهجت، با توجه به وجوهات فراوانی که نزد ایشان بود، زندگیای ساده، بی تکلف و بدون ذخایر دنیا بود، درواقع در راه خدا هم خوب زندگی کردند و مرگ خوبی داشتند.
وی ادامه داد: یکی از دوستان من خاطره ای را نقل کردند، که بیش از بیست سال پیش از آقای بهجت برای خواندن خطبه عقد پسرش وقت گرفته بودیم، اما متاسفانه چون در بین راه ماشین خراب شده بود،با تاخیر خدمت حاج آقا رسیدیم. زمانی که منزل ایشان رسیدیم، همسر آقا درب را باز کرد و گفت:«آقا مشغول نماز بودند، اگر به اذکار و دعا نپرداخته باشند، من با آیت الله بهجت صحبت می کنم و می گویم که در بین راه مانده بودید.» آقا اذکار را شروع نکرده بودند و خطبه عقد خوانده شد. دوست من نقل می کرد: فکر می کردم همسر آیت الله بهجت یک خانم شیک باشد، اما دیدیم که یک زن کاملا معمولی و با زندگی ساده هستند. اما کلام من اینجا اهمیت پیدا میکند که وقتی آیت الله بهجت بعد از نماز به خانه می آمدند، حدود دو ساعت مشغول اذکار می شدند و قبل از نماز صبح مشغول راز و نیاز با خداوند بودند. که امیدوارم نفس ایشان به ما هم برسد.
حجت الاسلام والمسلمین حائری در پایان با اشاره به دعا و اذکاری که به نقل از آیت الله بهجت در شبکه های مجازی دیده شده است، گفت: اخیرا در فضا های مجازی بعضی از اذکار را منتصب به آیت الله بهجت نقل می کنند، مطمئن هستم که اگر خود ایشان در قدی حیات بودند، راضی به این امور نمی شدند.بعضی از اذکاری که در کتابها نقل و به چاپ رسیده است، یک نسخه فردی است، که آیت الله بهجت براساس استعداد طرف مقابل خود، نسخه ای را تجویز می کنند. ما نسخه شخص دیگری را که برپایه احوالات فرد دیگری است نمی توانیم برای عموم تجویز کنیم. این نسخه ها غالبا نسخه های خصوصی است و حق نداریم این نسخه ها را عمومی کنیم.
خاصیت به یاد مرگ بودن این است که اگر شخص در رفاه و سرور است و غرور او را فراگرفته، با یاد مرگ، عالم دنیا بر او تنگ مى شود و دیگر نمى تواند بر دارایى محدود خود ببالد و یا مغرور شود و اگر شخصى است که در تنگناى زندگى قرار گرفته و رنج مى برد، باز وقتى به یاد مرگ بیفتد، دنیا بر او وسیع و راحت مى شود و از سختى هاى چند روزه دنیا رنج نمى برد.
لذا على (علیه السلام) مى فرمایند: «کسى که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به اندکش راضى مى شود». حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمایند: مرگ را بسیار یاد کنید، زیرا مرگ گناهان را پاک مى کند و میل و رغبت به دنیا را مى کاهد.
آری مرگ، دریچه عالم بقا است، چنان که در حدیثى از على (علیه السلام) آمده که: «هر خانه اى درى دارد و در خانه آخرت، مرگ است». توجه به مرگ اثر عمیقى در شکستن شهوات، و پایان دادن به آرزوهاى دور و دراز، و زدودن زنگار غفلت از آینه دل دارد، لذا در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «یاد مرگ شهوت هاى سرکش را در درون آدمى مى میراند، ریشه هاى غفلت را از دل بر مى کند، قلب را به وعده هاى الهى نیرو مى بخشد، به طبع آدمى نرمى و لطافت مى دهد، نشانه هاى هواپرستى را در هم مى شکند، آتش حرص را خاموش مى کند؛ و دنیا را در نظر انسان کوچک مى کند، و این است معنى سخنى که پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرموده: یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت بهتر است».
پی نوشت:
۱- میزان الحکمه ج. ۱ ص. ۱۹۱،
۲- میزان الحکمه، رى شهرى، حدیث شماره ۱۹۱۶۳،
۳- همان، حدیث شماره ۱۹۱۵۳،
۴- تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج. ۲۵، ص. ۳۱۵. میزان الحکمه، حدیث شماره ۱۹۱۴۸
تازگیها در این فکرم که چرا منی که می دونم شیطان با من دوست نیست ولی به حرفش گوش میدهم و به دنبالش در حرکتم.جایی خوندم قلب ما مثل یک قلعه میمونه که شیطان برای داخل شدنش باید خیلی تلاش بکنه و برای حفظ این قلعه باید راههای عبور و مرورشو محافظت کنیم بهترین راه این بود که برم سراغ معمار این قلعه تا از خودش راه ها رو یاد بگیرم.
اول از همه فهمیدم شیطان از راه تزیین و شیریننمایی گناه اعمال زشت، دست بکار میشود، اما در قدم دوم از راه فریب دادن شخص وارد عمل میشود. شیطان پس از رانده شدن از رحمت خدا از بارگاه خداوند درخواست نمود که او را تا هنگام پایان یافتن و منقرض شدن نسل آدم، زنده نگه دارد تا انتقام خود را بگیرد.
امام سجاد(علیه السلام) در فرازی از دعا و مناجات خویش، از تزئین و تسویل شیطان به خدا پناه برده، عرضه میدارد: «اللهم انا نعوذ بک من … ان یطمع نفسه فی اضلالنا عن طاعتک و امتهاننا بمعصیتک او ان یحسن عندنا ما حسّن لنا او ان یثقل علینا ما کرّه الینا؛» «خداوندا، به تو پناه میبریم از اینکه (شیطان) در گمراهی ما برای بازداشتن از طاعتت و زبون نمودن ما به نافرمانیت خود را به طمع اندازد و یا اینکه نزد ما آنچه را که او برایمان نیکو جلوه داده، نیکو باشد، و یا آنچه (از عبادات) را که او برای ما ناگوار و ناخوشایند نشان دهد، بر ما سنگین و ناگوار باشد.»
(ابلیس گفت: بدان سبب که مرا گمراه ساختی، من نیز به طور حتم بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان مینشینم (و با هر وسیله ممکن در گمراهی ایشان میکوشم)سپس از پیش رو و از پشت سر و ازطرف راست و چپ به سراغ ایشان میروم و گمراه میسازم و از راه حق منحرفشان مینمایم تا بدانجا که) بیشتر آنان را (مؤمن به خود) و سپاسگزار نخواهی یافت.)
بعد از همه این حرفها بهتره موانعی را که از ورود شیطان به دژ محکم وجودمان جلوگیری می کند را بشناسیم. با توجه به این که خالق بهتر از مخلوق به کم و کیف او آگاه است پس باید این موانع را در کلام خالق بیابیم که برخی از این موانع عبارتند از:
1. ایمان به آخرت، مانع اطاعت از شیطان است که در آیات 112 و 113 سوره انعام از آن یاد شده تا مخلوقات الهی از این سلاح باز دارنده استفاده و از دامهای دشمن قسم خورده خود رها شوند
«…شَیـطینَ الاِنسِ والجِنِّ یوحى بَعضُهُم اِلی بَعض… * ولِتَصغى اِلَیهِ اَفـِدَةُ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِالأخِرَه …» (مردم همواره گفتارى باطل ولى به ظاهر آراسته و دلپسند به یکدیگر القاء مىکنند ، و اگر پروردگارت مىخواست چنین نمىکردند ، پس آنان و آنچه را به دروغ به هم مىبافند واگذار .* و [ما به عنوان آزمایش بندگان از القاى گفتار باطل توسط شیاطین انس و جن به یکدیگر مانع نشدیم] تا دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند به آن القائات متمایل شود ، و آنرا بپسندد و [براى رسیدن به منتهاى شقاوت که کیفر لجاجت و عناد آنان است] هر عمل زشتى را که بخواهند انجام دهند ، نهایتاً انجام دهند .)
2. رحمت خاصّ الهى و فضل الهى به همراه توفیق الهى و رهبرى الهى مانع پیروى از شیطان می شود چرا که خداوند در خلقت انسان هدفی شگرف قرار داده و به واسطه عنایت ویژه ای که به مخلوق خود دارد، اجازه نمی دهد به راحتی تحت فرمان شیطان این دشمن قسم خورده قرار بگیرد. البته این عنایت اگرچه به طور عام شامل همه بندگان می گردد، ولی کسانی از آن بهره بیشتری می برند که خود همه جانبه مطیع فرامین الهی بوده اند و یا از توبه کاران باشند. آیه 83 سوره نساء یکی دلایل موجود در کلام الله است که این مطلب را تصدیق میکند. «…ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهٌ لاَتَّبَعتُمُ الشَّیطـنَ… .»
(و هنگامى که خبرى از ایمنى و ترس [چون پیروزى و شکست] به آنان [که مردمى سست ایماناند] رسد ، [بدون بررسى در درستى و نادرستىاش] آن را منتشر مىکنند ، و [در صورتى که] اگر آن خبر را به پیامبر و اولیاى امورشان [که به سبب بینش و بصیرتْ داراى قدرت تشخیص و اهل تحقیقاند] ارجاع مىدادند ، درستى و نادرستىاش را در مىیافتند ؛ [چنانچه به مصلحت جامعه بود ، انتشارش را اجازه مىدادند و اگر نبود ، از انتشارش منع مىکردند] و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، یقیناً همه شما جز اندکى ، از شیطان پیروى مىکردید .)
3. توجّه به دشمنى دیرین و آشکار شیطان، بازدارنده پیروى از اوست این مطلب، آشکارا به ما هشدار می دهد که شیطان از هر راهی منتظر فرصتی برای ضربه زدن به ماست و ما نباید او را به حال خود رها کنیم. خداوند به کرات پیرامون این خطر هولناک در آیان مختلف هشدارداده و ترفندها نقشه های او را برای ما روشن ساخته تا هرگز در تله های او به دام نیافتیم آیات سوره یس از نمونه های این هشدارهاست:
«…لاّ تَعبُدوا الشَّیطـنَ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین.» (یس 60) (اى فرزندان آدم ! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بىتردید دشمن آشکارى براى شماست ؟(
4. توجّه به معاد و بازگشت همه چیز به سوى خدا، مانع متابعت از شیطان می شود . این از مهمترین راههای دفع این خطر است، چرا که تفکر در مورد معاد خود به خود ما را از ارتکاب گناه دور نگاه می دارد و ذهن غافل ما را متوجه میکند. این تلنگر بسیار مهم، تا جایی می تواند موفق باشد که ما از تفکر به گناه نیز دور سازد و همه جانبه ما از مهلکه، گرفتاری و پیروی از شیطان نجات دهد. در دومین سوره قرآن کریم آیه 210 خداوند می فرماید:«…ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ… * هَل یَنظُرونَ اِلاّ اَن … واِلَى اللّهِ تُرجَعُ الاُمور.» ( آیا [اهل لغزش و پیروان شیطان] جز این را انتظار دارند که [عذاب] خدا و فرشتگان [مأمور عذاب] در سایبانهایى از ابر به سوى آنان آیندو کار نابودى آنان تمام شود ؟ و همه کارها به سوى خدا بازگردانده مىشود .)
در نهایت باید بدانیم در صورتی که شیطان بتواند یاد خدا و اعتقاد به او را، که اساس سعادت است، از صفحه دل و زندگی فرد به کلی پاک کند، چنین شخصی کاملاً بیپناه و طعمه دام او شده است؛ به هر سمت که بخواهد، او را میکشاند و هر کاری که بخواهد، بر عهده او میگذارد و به وسیله او عملی میکند. در حقیقت، فردی که به خدایش کفر ورزیده، از سپاه و سربازان شیطان میشود که شیطان، او را فرمان میدهد و سرپرستی میکند و او نیز به آسانی، اطاعت میکند. این مطلب در قرآن به روشنی بیان شده است .
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ [محمد : 33 ] اى مؤمنان! از خداوند فرمانبردارى کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید»
بدون شک هر انسانی بر اساس فطریات درونی خود، دوست دارد که خود را به خداوند متعال نزدیک کند. و این حس در همه ی انسانها، در هر دین ومذهبی وجود دارد. و آن دسته ایی از مردم هم که با انجام معاصی واعمال ناشایست از خدای خود دور شده اند، به خاطر این بوده که اینگونه اشخاص در اثر غفلت جهل و نادانی وارد این عرصه شده اند.
فراموش نکنیم که در درجه ی اول، آنچه که برای پروردگار عالم مهم وحائز اهمیت است، خلوص ونیتی است که در اعمال و رفتار ما وجود دارد، لذا برای خشنود کردن خدای سبحان و رسیدن به قرب حضرتش، جنس عمل و مقدار عمل خیلی مهم نیست، بلکه هر اندازه که اعمال نیک ما رنگ وصبغه ی الهی داشته باشند، مسلما به همان اندازه هم ما را به سمت خداوند متعال بالا خواهند برد.
چه بسا در طول عمر خود، برای تقرب جستن به درگاه حق، اعمال نیک وخداپسندانه ایی انجام داده باشیم، ولی در اثر بی تقوایی و حسادت به دیگران و غفلت و جهل دینی، آن اعمال را ضایع وتباه کرده باشیم. که در این صورت نه تنها به قرب الهی نرسیده ایم، بلکه بین خود وخدای خود، فاصله هم ایجاد کرده ایم.
خداوند سبحان در جریان فرزندان حضرت آدم(علیه السلام)، می فرماید: « وَ اتْلُ عَلَیهِْمْ نَبَأَ ابْنىَْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین [مائده/27] و براى آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستى بخوان! در آن هنگام که هر کدام کارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند اما از یکى از آن دو پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد»
آنچه که از آیه ی فوق روشن است ، این است که این دو برادر برای تقرب به خداوند متعال، قربانی آورده بودند، ولی قابیل در اثر اینکه به برادر خود، حسادت نشان داد، لذا نه تنها به خداوند متعال نزدیک نشد، بلکه کارش به جایی رسید که تصمیم برکشتن برادر خود گرفت. پس درسی که این آیه ی شریفه به ما می آموزد، اینست که عملی هم چون حسادت، علاوه بر اینکه موجب دور شدن از خدا و نابود شدن اعمال می شود، باعث می شود که حتی انسان دست خود را به خون برادرش رنگین کند.
بنابراین نه تنها در عباداتمان، بلکه باید در مورد تمام اعمالی که سعادت ما را رقم می زنند، مواظبت کنیم که اگراز باب مثال به عنوان عمل خیروقصد ثواب ، دست به جیب شدیم و سرپرستی یک خانواده ی ضعیف را به عهده گرفتیم، لازم نباشد که دیگران را از این کار مطلع کنیم، و در هر کجا این قضیه را بازگو کنیم. زیرا با این کار در واقع داریم وجهه ی اجتماعی آن خانواده را خراب می کنیم . واین همان آزار دادن ومنت گذاشتنی است که قرآن کریم می فرماید: اینگونه کارها موجب حبط و بی اثر شدن اعمال می شود.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى…[بقره/263] اى کسانى که ایمان آوردهاید! بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازید»
اعمالی که موجب باطل شدن اعمال می شود.
1: حسد وخود برتر بینی.
از جمله صفات خطر ناکی هستند که انسان را به پرتگاه های ظلات می کشانند، همانگونه که در جریان فرزندان آدم علیه السلام، منجر به برادر کشی شد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: « إِنَ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.[1] حسد نیکی ها را نابود می کند، همانگونه که آتش هیزم را می سوزاند»
2: ترک عمدی نماز.
رسول خدا فرمودند: « مَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ حَتَّى تَفُوتَهُ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه…[2] هر که نمازش را ترک کند، تا اینکه بدون عذر از او فوت گردد، عملش تباه مى شود…»
3 : ریا که خود نوعی شرک است.
مضمون روایتی از امام باقر علیه السلام این است که: « نگهدارى عمل از خود عمل ، مشکل تر است . راوى گفت : نگهدارى عمل یعنى چه ؟ امام فرمود: یعنى انسان عملى براى خداى یکتا، دور از چشم مردم انجام مى دهد و در نامه عمل اوهمین طور ثبت مى شود، بعد آن عمل را بازگو کند، که آن عمل از صورت یک عمل سرّى محو مى شود و به عنوان یک عمل علنى در نامه عمل او ثبت مى گردد، بار دیگر آن عمل را بازگو مى کند، در این وقت ، آن عمل از دیوان حسنات (وى ) محو مى شود و به عنوان یک عمل ریایى در دیوان سیّئات او ثبت مى گردد» .
و هم چنین در روایات ما اموری هم چون غیبت کردن و منت گذاردن و اذیّت نمودن و طمع و عیب جویی و… از اعمالی شمرده است که باعث از بین رفتن اعمال انسانها می شود.
همانگونه که اهلبیت عصمت علیهم السلام از این اعمال به خدای سبحان پناه می برده اند، ما هم باید در اینگونه موارد به خدا پناه ببریم و از در برابر این گونه اعمال توبه و استغفار و طلب بخشش کنیم .
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:« اللهم …َ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ…[4] خداوندا! عبادتم را به سبب عجب و خودپسندى ، فاسد مگردان و خیر و نیکى براى مردم را به دست من روان ساز و آن را با منت گذاردن تباه مساز»