گزارشهای خبرنگاران حاکی است، جمعیتی که در روزهای اخیر برای زیارت اربعین عازم کربلای اباعبدالله الحسین «ع» هستند و پیش از آن به سامرا رفتهاند و میروند، در تاریخ حیات این شهر بیسابقه بوده و هست. به گونهای که اهالی شهر و خادمان این حرمین شریف کاملاً غافلگیر شدهاند.
این گزارشها میافزاید: جمعیتی که در حال ورود و خروج به سامرا هستند، مانند جمعیتی هستند که در ورودی شهر کربلا مشاهده میشوند. به همین جهت، خودروها بسیار بسیار دورتر از محل گاراژهای معین، توقف کرده و مردم خیابان اصلی ورودی شهر را با پای پیاده تا حرمین شریف طی میکنند.
این در حالی است که در کمتر از ده روز پیش بر اثر یک اقدام تروریستی، حدود یک صد تن از زائران و خادمان حرم، شهید و مجروح شدند که تعداد زیادی از آنها از هموطنان ایرانی بودند.
همچنین در سالهای گذشته و حتی در ایام پرتردد اربعین حسینی نیز این میزان حضور جمعیت در این شهر سابقه نداشته است.اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وال محمد..
منبع:http://www.shahrekhabar.com/cultural/147911634013910
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ غافر/60
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم
حکایت؛ مرحوم محمدتقی مجلسی ، پدر بزرگوار علامه محمدباقر مجلسی نقل می کند: شبی از شبها، پس از فراغ از نماز شب و تهجد، حالتی برایم ایجاد شد که فهمیدم در این هنگام هر حاجت و درخواستی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فکر کردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم که ناگاه با صدای گریه محمدباقر در گهوارهاش مواجه شدم و بیدرنگ گفتم: پروردگارا! بهحق محمد و آل محمد، این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بیپایان موفق گردان.
به برکت دعای نیمهشب پدر و تلاش و استمرار، علامه محمدباقر مجلسی، خدمات ارزشمندی را به جهان اسلام عرضه نمود. علاوه بر درس و تربیت شاگردان بزرگ و صدور فتوا و مسئولیتهای مهم مرجعیت و مسافرتهای مکرّر برای جمع آوری آثار اهل بیت(علیهم السلام) یکی از تألیفات او بحارالانوار است که حدود 110 جلد میباشد.1
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 2
منبع:
با اقتباس و ویراست از کتاب نماز خوبان
واقعه عاشورا به معنای واقعی کلمه حماسهای عظیم بود که عبرتهای بسیاری را تا همیشه تاریخ به دنبال دارد. نکتهای که بیش از هرچیز، اهل تفکر را در این حماسه عظیم به خود جلب میکند، رفتارها و موضعگیریهای متفاوت و گاهی متناقض کسانی است که پیرامون این جریان میچرخند. عدهای از مردم به حمایت از کلام و راه امام حسین(علیهالسلام) برخاستند و تا آخرین لحظه در حمایت از ایشان عمل کردند. دسته دیگر نیز موضع روشنی در مخالفت و جدال با حقانیت امام داشتند و باطل را کمک کردند. دسته دیگری نیز بودند که هیچ یک از دو طرف را یاری نکردند و بیتفاوت بودند، اما در این جریان رفتار افرادی قابل تأمل است که نسبت به حمایت و همراهی از امام و پیشوای خود تا زمانی تعهد بستند که منافع و جانشان به خطر نیفتد.
برخورد ضحاک بن عبدالله با امام
رسوای این جریان، شخصی به نام «ضحاک بن عبدالله مشرقی» است. وی به همراه مالک بن نضر ارحبی در مسیر حرکت امام حسین(علیهالسلام) به کربلا با ایشان برخورد کرد و به حضور امام رسیدند. امام حسین(علیهالسلام) پس از خوشامدگویی، سبب حضورشان را جویا شدند، آنان در پاسخ گفتند: «برای عرض سلام خدمت رسیدیم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستاریم.» این هردو که از کوفه میآمدند، شرایط شهر را برای امام حسین(علیهالسلام) تشریح کردند و گفتند، مردم برای جنگ با شما جمع شده اند و نظر ایشان را جویا شدند. امام پاسخ دادند : «حسبی الله و نعم الوکیل، خدا مرا کفایت میکند و چه نیکو وکیلی است.»
آن دو پس از ذکر دعای خیر برای امام، بی توجه به شرایطی که پیشوایشان در آن قرار گرفته بود، از امام حسین(علیهالسلام) خداحافظی میکنند که در این لحظه حضرت فرمودند: چرا مرا یاری نمی کنید؟ مالک بن نضر با بیان این جمله که: من مقروض هستم و عیال دارم، دعوت امام را رد کرد و رفت. ضحاک بن عبدالله نیز مشابه سخن ابن نضر را گفت و سپس حضور موقت و مشروط خود را در کنار امام پیشنهاد داد و گفت: تا آن جا از شما دفاع خواهم کرد که دفاع من به حال شما مفید باشد، در غیر این صورت در جدایی از شما آزاد خواهم بود. امام حسین(علیهالسلام) نیز پذیرفتند. در روز عاشورا ضحاک بن عبدالله جنگهای بسیاری کرد و شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد، به طوری که امام حسین(علیهالسلام) نیز چندین بار وی را تشویق و در حقش دعا کردند. همراهی ضحاک با ولی خود تا زمانی ادامه یافت که همگی یاران ایشان به شهادت رسیده و جز چند نفری از آنان باقی نمانده بودند. در این زمان ضحاک نزد امام حسین(علیهالسلام) آمد و شرطی را که در همراهی با ایشان گذاشته بود، یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت. او که قبلاً اسب خود را در یکی از خیمه ها پنهان کرده بود، پس از اذن امام، سوار بر اسب شد و فرار کرد و از فیض شهادت در رکاب امامش جا ماند.
ولایت پذیری مشروط
داستان همراهی ضحاک بن عبدالله مشرقی با امام زمان خود و ولایتپذیری مشروط وی شرح حال افراد بسیاری است که پذیرش حق و باطل برای آنان نه از باب ولایتپذیری، بلکه برای رفع تکلیف است. اکنون پرسشی که مطرح میشود، این است که وظیفه همراهی و حمایت از ولی و امام مسلمین تا کجاست؟ آیا جز این است که ولایتپذیری، راهنمای تشخیص حق و باطل است یا غیر از این است که جز با شناخت امام، راه هدایت را نمیتوان شناخت و جز با معرفت او، به معرفت دینی نمیتوان دست یافت؟ دقت در کلام و گفتار امام زمان خویش و آرمان ها و اهداف امام میتواند بصیرتی به دنبال داشته باشد که برای تشخیص حق و باطل و شناخت آن ضروری است. امامت و ولایت به عنوان یکی از اصول اساسی دین اسلام، ملاک و تشخیص میزان تسلیم در برابر امر خداست که با توجه به کلام وحی مورد سنجش نیز قرار میگیرد. خداوند در قرآن کریم میفرمایند: «ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب( آل عمران/ آیه 179) چنین نیست که خداوند مؤمنین را به همان صورتی که شما هستید، بگذارد و آنان را تصفیه نکند، مگر آنکه ناپاکان را از نیکوسیرتان جدا کند.» سنت ابتلا و آزمایش برای این است که مشخص شود، چه کسانی با ایمان قلبی و نه ایمانی که تنها با اقرار زبانی باشد، از حق پشتیبانی میکنند و میتوانند راه سعادت را طی کنند. حق و حقیقت در کلام وحی معین شده است و راه دستیابی به آن که در اطاعت از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و جانشینان به حق ایشان است، تعیین شده است. در آیه 59 سوره نساء خداوند مسیر دست یافتن به حقیقت ناب را بیان میکنند. آن گاه که میفرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.»
منبع:
http://www.shahrekhabar.com/cultural/147892986010940
خدا در زندگی سردار عالیقدر
من به عنوان فرزند ارشد ایشان، به چند مورد از ویژگی های شخصی پدرم اشاره می کنم: اول اینکه نماز اول وقت.
برای شهید حسن طهرانی مقدم نماز اول وقت از جایگاه ویژهای برخوردار بود، به خصوص اینکه آن را به جماعت اقامه کند. شهید آموزههای دینی را هیچ وقت مستقیما به ما گوشزد نمیکرد. طوری که من هیچ وقت یادم نمی آید پدرم گفته باشد، زینب! نمازت را بخوان. وقتی خودشان عملا این کار را میکرد نا خودآگاه به ما هم یاد می داد که نماز باید اول وقت باشد.
این قدر این موضوع در وجود ما نهادینه شده بود که وقتی به مهمانی میرفتیم و میدیدم بعد از پخش صدای اذان هیچ کدام از اهالی خانه توجه نمیکنند برایم عجیب بود و می گفتم چطور می شود صدای اذان را شنید اما نماز نخواند؟! در خانه ما وقت نماز همه کارها تعطیل میشد.
ما برای بعضی مسائلی که پدرم در وجود ما گذاشتهاند، زحمتی نکشیدهایم و به همین علت شاید ثواب زیادی هم برایمان ننویسند.
سومین بار در مراسم تشییع پدرم آقای خامنهای را ملاقات کردم، ایشان آن روز چهرهشان بر افروخته بود و فرمودند: من مصیبت زده شدم.
روایتی از آخرین نماز جمعه
ایشان بسیار به نماز جمعه اهمیت می داد و سعی می کرد ما را هم به رفتن تشویق کند، البته خالی از هر گونه اجبار و زور. همیشه نماز جمعههای ما پر از خاطرات شیرین از ایشان است. فکر میکنم اول ابتدایی بودم که بابا من و حسین برادرم را برد نماز، هوا خیلی گرم بود. جوبهای آبی کنارمان بود که پدرم با ما در آن آب بازی میکرد تا وقت نماز به ما به خاطر گرما سخت نگذرد.
همیشه در برگشتن از نماز جمعه هر چه میخواستیم برایمان میخرید، طوری که ما همیشه منتظر بودیم جمعه شود و برویم نماز.
در سختترین شرایط هم پدرم نماز جمعهشان ترک نمیشد. حتی در جمعه قبل از انفجار هم برای تفریح رفته بودیم بیرون، شهید مقدم گفت: من بروم نماز جمعه، به شوخی گفتیم: بابا امروز را بی خیال شو، ما به کسی نمیگوییم. اما گفت: قول میدهم میروم و تا ساعت 3 برمیگردم. رفت و به موقع هم آمد.
اعتقادشان به نماز طوری بود که شنیدیم شهادتشان هم بعد از خواندن نماز جماعت ظهر بوده. مثل امام حسین مقتدایش که بعد از نماز به شهادت رسیدند.
شهیدمقدم
عیدی که بدون عیدی گذشت
پدرم همیشه هر عیدی که می شد به ما عیدی میداد. روز عید قربان هم به ایشان گفتیم عیدی ما را بده، اما هر چه اصرار کردیم بابا گفتند:
«عید غدیر عیدیتان را میدهم.»
این اولین دفعه بود که همچین کاری کردند.
آخرین دفعهای که ایشان را دیدم بعد از ظهر روز جمعه بود که رفته بودیم بیرون، ایشان ما را رساندند خانه و شهید نواب آمد دنبالشان و رفتند. موقعی که خواست برود خوب یادم هست که مفاتیح به دست رفت چون شهید مقدم عادت داشت همیشه دعای سمات را میخواند.
حتی وقتی پسرم طاها، را بعد از تولدش برای اولین جمعه خانه آنها آوردم پدرم گفت: طاها را بگذار امروز در کنار او با هم دعای سمات را بخوانیم. خیلی به این دعا اعتقاد داشت. واقعا با همه وجود میخواند، یکبار ندیدم بیمیل و بیحوصله دعای سمات را بخواند. عاشقانه می خواند و به ما هم یاد میداد که بخوانیم.
اطیعو الله و اطیعو الرسول و الوالامر منکم…
آیتالله محمدتقی بهجت
آیتالله محمدتقی بهجت فومنی درباره نقش پیادهروی روز اربعین میگوید: روایت دارد که امام زمان(عج) که ظهور فرمود، پنج ندا میکند به اهل عالم، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سحقوه عدوانا،… امام زمان خودش را به واسطه امام حسین(ع) به همه عالم معرفی میکنند … بنابراین در آن زمان باید همه مردم عالم، حسین(ع) را شناخته باشند… اما الان هنوز همه مردم عالم، حسین(ع) را نمیشناسند و این تقصیر ماست، چون ما برای سیدالشهدا(ع) طوری فریاد نزدیم که همه عالم صدای ما را بشنود، پیادهروی اربعین بهترین فرصت برای معرفی حسین(ع) به عالم است.
با اینکه زیارت سیدالشهدا(ع) در اکثر برهههای تاریخی به سختی انجام میشد و جان زائران در خطر بود، اما با این وجود عاشقانه خطرات را به جان میخریدند و به پابوسی امام حسین(ع) در روز اربعین نائل میشدند.
منبع: سایت جماران