علامه حلى در کشف الیقین و علامه نورى در کلمه طیبه حکایتى که در بغداد اتفاق افتاده نقل مىکنند شخصى بنام عبدالله بن مبارک یک سال (در میان مىرفت) به زیارت بیت الله حج مىکرد و طواف مىکرد و مدت پنج سال در این امر مشغول بود. در زمان حکومت مأمون یک وقت بیرون رفت در بعضى از سالها که نوبت حج او بود پانصد مثقال طلا با خود براشت و متوجه بازار شد که تدارک سفر حج بنماید. پس در خرابهاى که بر سر راه او بود علویهاى را دید که مرغ مرده را برداشته و پرهاى او را مىکند و آن را پاک مىکند عبدالله بن مبارک به نزد او آمد و گفت: براى چه این مرغ مرده را پر مىکنى مگر قرآن نخواندهاى که خداوند تبارک و تعالى مىفرماید: اانما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر گفت: مگر نمىدانى خوردن میته حرام است؟ زن علویه گفت: از حال من سوال مکن و مرا به حال خود بگذار و از پى کار خود برو. عبد الله گفت: از سخن او چیزى بخاطر من رسید جویاى حال شدم تا اینکه گفت: اى عبدالله بدان که من زنى سیده و علویه هستم فرزندان یتیم دارم شوهرم از دنیا رفته این روز چهارم است که چیزى خوردنى به دست من و بچههایم نیامده است و چون کار به اضطرار رسید این مرغ میته بر ما حلال است و من به غیر از این مرغ مرده چیزى به دست من نیامده اکنون مىخواهم آن را پاک کنم براى بچههایم ببرم. عبد الله گفت: چون این حکایت را شنیدم از این علویه با خود گفتم واى بر تو اى عبد الله کدام عمل بهتر از رعایت این علویه و سادات خواهد بود پس آن علویه را گفتم دامنت را باز کن پانصد مثقال طلا که داشتم همه را در دامن علویه ریختم و آن سال مکه نرفتم و به منزل خود مراجعت کردم چون حجاج مراجعت کردند من به استقبال ایشان رفتم به هر کس از حجاج مىرسیدم مىگفتم خداوند حج ترا قبول فرماید دیدم او نیز به من همین دعا را مىنماید. و مىگوید: اى عبد الله آیا خاطر دارى که فلان محل با ما چنین و چنان گفتى و مردم بسیار به من همین را مىگفتند من تعجب کردم که امسال به حج نرفتم. شب در عالم رویا دیدم رسول خدا صلىالله علیه و آله را که فرمود اى عبدالله عجب مدار بدرستى که چون تو به فریاد علویه و فرزندانش رسیدى من از خداوند متعال درخواست کردم که ملکى به صورت تو بفرستد براى تو حج بنماید حالا مىخواهى حج بکن و مىخواهى حج مکن بعد از این. عمل خوب دو ثمره دارد دنیوى و اخروى ملاحظه فرمودید تاریخ را که ذکر کردیم کسى که آخرت را مقدم بدارد او به دنیا هم مىرسد ولى اگر بطرف دنیا رفتیم به هیچ کدام نمىرسیم آیه قرآن هم اشاره به این مطلب دارد. من کان یرید حرث الاخره نزد له فى حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب ترجمه آیه شریفه: آنها که فقط براى دنیا کشت کنند تلاش براى بهرهگیرى از این متاع زود گذر فانى باشد تنها کمى از آنچه را مىطلبند به آنها مىدهیم اما در آخرت هیچ نصیب و بهرهاى نخواهند داشت.
امام رضا علیهالسلام: عیسى بن مریم ـ که درودهاى خداوند بر او باد ـ به حواریان گفت: اى بنى اسرائیل! براى از دست دادن چیزى از دنیا افسوس مخورید، چنان که دنیاپرستان هر گاه به دنیایشان مىرسند، براى از دست دادن چیزى از دینشان افسوس نمىخورند.
انواع صدقه پیامبر اکرم(ص) : بر هر مسلمانى است که هر روز صدقه بدهد . عرض شد : چه کسى توان این کار را دارد ؟ حضرت فرمود : برداشتن چیزهاى آسیب رسان از سر راه ، صدقه است؛ نشان دادن راه به دیگرى، صدقه است ، عیادت از بیمار ، صدقه است ، امر به معروف ، صدقه است ، نهى از منکر ، صدقه است و جواب سلام را دادن ، صدقه است . بحار الأنوار : 75 / 50 / 4
حکیم الهی آقا محمدرضا قمشه ای به سال 1241ق در قمشه دیده به جهان گشود. پدرش شیخ ابوالقاسم اصفهانی فاضلی شرافتمند بود که زمینه ساز ترقی و کمال فرزند نابغه اش شد. تحصیلات مقدماتی اش را نزد اساتید قمشه و اصفهان فرا گرفت و در سطوح عالی علوم عقلی محضر آقا سید رضی الدین لاریجانی و میرزا حسن نوری را مغتنم شمرد و خود چنان بر حکمت مشاء، اشراق و متعالیه تسلط یافت که سلسله بزرگان فلسفه و عرفان به ایشان منتسب می گردند.
قلم ترجمان بزرگی را می نگارد که از کوچکی مورد ملاطفت علمای زمان خود بوده است. سید حسن مدرس شاگرد آخوند ملاعلی نوری به پدر آقا محمدرضا گفته بود: قدر این پسر را بشناس و بر او لازم است که جز تحصیل علم به امر دیگری نپردازد. او هم در فتح قله علم چنان همتی بخرج داد که به قول امام خمینی به درجه استاد الاساتید نائل آمد و اکابری همچون میرزا هاشم اشکوری، میرزا محمدحسن کرمانشاهی، میرزا ابوالفضل تهرانی، آخوند ملا محمد کاشانی و جهانگیر خان قشقایی افتخار شاگردی او را داشتند.
حکیم قمشه تا 55 سالگی زمستان ها را در اصفهان و تابستان ها را در قمشه به تدریس و تربیت نفوس مستعده گذراند و در حدود سال 1294 در یک هجرت علمی دردارالخلافه تهران ساکن شد. یکی از شاگردانش به نام محمود حسینی ساوجی از تاثیر ورود ایشان به تهران چنین حکایت می کند:
خداوند رحمت کند آقا محمدرضا اصفهانی قمشه ای را که در عصر ناصرالدین شاه، فتح باب تدریس عرفانیات و تصوف از او شد. شرح فصوص الحکم و کتاب تمهید را قبل از ورودشان به دارالخلافه کسی نمی دانست چه رنگ است.
شهید مطهری از اقامت ده ساله ایشان در تهران چنین یاد می کند: عارف قمشه ای حدود ده سال پایان عمر خود را در حجره مدرسه صدر مسکن گزید. آن ایام وی در تهران حوزه تدریس گرم و پررونقی داشته و شاگردان پرشور و فاضلی را تربیت کرده است.
حکیم قمشه ای در اوج شهرت میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و بازار میرزای جلوه را شکست به طوری که معروف شد جلوه از جلوه افتاد.
روحیات اخلاقی
شعار ایشان ساده زیستی بود. هرگز لباس روستایی را از تن دور نکرد. به گفته جهانگیرخان هیچ جنبه علمایی نداشت. هر که او را درمحفلی می دید، گمان دانش و مقامی که او را بود، نمی کرد. هیچ دعوی فضل نمی کرد و با خلوت و تنهایی بیشتر مانوس بود. به فقهای عصرش بسیاراحترام می گذاشت و مسائل خود را از آنان می پرسید و به آنها اعتماد داشت. به گفته سید جلال الدین آشتیانی ، حکیم قمشه ای و استاد عارفش سید رضی هرگز خود را در معرض مرید بازی قرار نمی دادند. آن مرحوم صاحب کرامات بوده و طی الارض را به ایشان نسبت داده اند.
بخشش بزرگ
منقول است که حکیم قمشه ای تمامی ثروتی را که از پدرش به ارث برده بود را در خشک سالی سال 1288 ق صرف نیازمندان و گرسنگان کرد و خود تا پایان عمر درویشانه زیست. در یک صحنه ای از این خشکسالی او و همسرش از مقابل مسجد کاسه گران می گذشتند که گرسنگی شدید چند کودک او را از خود بی خود می کند و بلافاصله با تهیه غذا آنها را از مرگ نجات داد.
در وهله دیگری نیز ایشان تمامی جواهرات اهدایی از ناصر الدین شاه را به فقرا بخشید.
شاعر منطق
این مرد الهی طبع شعر هم داشت و در سروده هایش به «صهباء» تخلص می کرد. او صاحب دیوانی بود که متاسفانه دست حوادث آن را به مرحله چاپ نرسانده است. با این حال مقداری از سروده های ایشان به طور پراکنده در برخی منابع دیده می شود. این اشعار را آقای صدوقی سهی در کتاب"تاریخ الحکماء و عرفای متاخر” جمع آوری کرده است. چند بیت از اشعار ایشان
امروز گه به ما نظر تیز می کنی گاهی نظر به خنجر خون ریز می کنی
گر بشکنی به چهره وگر افکنی به دوش پس فتنه ز روی دلاویز می کنی
بگذار جوی شیر به شیرین و کوه کن تو جوی خون ز دیده پرویز می کنی
ساغر ز خون ماست به اندازه نوش کن این جام باده نیست که لبریز می کند
غروب آفتاب
مرحوم قمشه ای در ایام اقامت در تهران در حجره ای که بر بام آب انبار مدرسه صدر ساخته بودند، سکونت داشت. طبق قول صحیح ایشان در ماه صفر 1306 قمری در حالی که حدود 65 سال از عمر شریفش می گذشت در همان حجره به لقاء الله پیوست.
استاد مطهری ارتحال غریبانه این مرد بزرگ را چنین به تصویر می کشد:
“آقا محمدرضا در سال 1306 قمری در کنج مدرسه در تنهایی و خلوت و سکوتی عارفانه از دنیا رفت، قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتی بزرگ شهر مرحوم حاج ملا علی کنی و در شهر غوغایی برپا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعت ها پر از فوت او از درگذشتش آگاه شدند.آن گروه معدود او را به خاک سپردند. در مورد محل دفن وی اختلاف نظر است. نویسنده طرائق الحقایق می نویسد: که مدفن وی در ابن بابویه نزدیک مزار حاج آخوند محلاتی است
منبع: گلشن ابرار، ج 10، ص 289
پيامبر صلي الله عليه و آله در حدیثی راهبران اهل بهشت را معرفی نمودند.
در بهشت از چه کسی باید پیروی کنیم؟.
قال رسول الله صلي الله عليه و آله : المُجاهِدونَ في سَبيلِ اللّه ِ قُوّادُ أهلِ الجَنَّةِ ؛
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند : رزمندگان در راه خدا ، راهبران اهل بهشت اند .
منبع :
بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 199
برگرفته از سایت http://www.jamnews.ir/detail/News/744375?sk=1