أین الرجبیّون …
نزدیک است، که باران بگیرد…!!!
صدای قدمهایش را میشنوی؟؟؟
آسمان،، ابرهای مغفرت خداوند را آرام آرام ،، به سوی زمین،، سوق می دهد….
و این یعنی… رجب نزدیک شده است….
و دوباره خداوند است که ، مثل همیشه،، سر قرارمان ،، حاضر می شود…
همان قرار همیشگی…
من العفو می گویم… و او اجابت می کند…..
الهى ؛؛؛
یاریم کن… تا العفو های من،، ازحقیقت جانم ، برآیند !!!
یاریم کن… تا العفو های من،، با خضوع بندگی همراه باشند !!!
یاریم کن… تا هنگام العفو گفتن هایم،، “راست بگویم”….
یاریم کن… این بار راست بگویم
منبع:
آیت الله العظمی قاضی طباطبایی: مرحوم آیت الله العظمی قاضی طباطبایی به شاگردان خود در ماههای رجب، شعبان و رمضان این توصیه ها را می کردند.
اول: بر شما باد به اینکه نمازهای فریضۀ خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت۵ است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید؛ و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت۶ آنرا بجا بیاورید. چنانچه باز هم شواغل دنیا شما را بازداشت، حتماً نافلۀ ظهر را که به او «صلوة أوّابین» می گویند، انجام بدهید. و نماز ظهر را هم در وقت فضیلت انجام دهید که در قرآن بدان تأکید شده و مراد از صلوة وُسطی» همان نماز ظهر است.
دوم: امّا در مورد نافلۀ شب بخصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنین و سالکان حضرت معبود از واجبات است و هیچ چاره ای جز أتیان آن نیست! و تعجّب است از کسانی که قصد رسیدن به مرتبهای از مراتب کمال را داشته ولی به قیام شب و انجام نوافل آن بیتوجّه هستند! و ما هیچگاه ندیده و نشنیدهایم که احدی به یک مرحله و مرتبه ای از کمال راه یافته باشد مگر بواسطۀ برپاداری نماز شب.
سوم: بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافلههای شب که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع مینماید و برای او بسیار مفید است. تغنّی به قرآن، انسان را بخدا نزدیک میکند! بخلاف غنای محرم که آدمی را به لهو میکشاند. پس تا می توانید در شبها قرائت قرآن کنید، چرا که قرائت قرآن شراب مؤمنین است.
چهارم: بر شما باد اینکه: به انجام دادن اوراد و أذکاری که هر یک از شما بعنوان دستور در دست دارید، ملتزم و متعهد باشید! و بر شما باد به مداومت سجدۀ یونسیّه و گفتن ذکر یونسیّه: «لا إلهَ إلا أنتَ سُبحانکَ إنی کُنْتُ مِن الظالمین۷» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه.
پنجم: بر شما باد به زیارت مشهد اعظم، که مراد همان حرم مطهر امیرالمؤمنین و قبر نورانی آن بزرگوار است، و نیز سایر مشاهد مشرفۀ اهل البیت (ع) و مساجد معظمه مانند: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه، مسجد سهله و بطور کلی هر مسجدی از مساجد! زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی است در آب دریا!
ششم: و هیچگاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدیقه صلَوات الله علیها را ترک ننمائید، زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است.
هفتم: یکی از وظائف مهم و لازم برای سالک إلی الله، دعا برای فرج حضرت حجّت صلوات الله علیه در قنوت «وَتْر» است. بلکه باید در هر روز و در همۀ اوقات و همۀ دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا نمود.
هشتم: یکی دیگر از وظائف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعۀ کبیره» در روز جمعه است.
نهم: لازم است که قرائت قرآن حتماً کمتر از یک جزء نباشد.
دهم: تا می توانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید، چرا که براستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از کریوه های نفس و تنگناها و عقبات آن عبور می دهند. یازدهم: به زیارت اهل قبور ملتزم باشید ولی نه بصورت مداوم و همه روزه (مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد) و نباید زیارت قبور در شب واقع گردد.
منبع:
ماه رجب حاوی ارزشهایی معنوی و فواید ملکوتی است که متاسفانه به تدریج سنت حسنه توجه به قداست ایام سال در نزد مردم کم می شود و رو به تحلیل می رود، در گذشته در زندگی مردم و بخصوص اهل ایمان و تقوا این آداب روحانی جاری و ساری بود و کودکان و فرزندان با انس نسبت به چنین مواقعی تربیت می شدند و طراوت و عطر اذکار و عبادات و مراسم معنوی ماه رجب با رگ و پوست خانواده ها عجین می گشت، اصولا این که دارد ماه رجب فرا می رسد مشخص بود، گویی به استقبال آن می رفتند و برای چنین موسمی لحظه شماری می کردند، برای رؤیت ماه در شب اول می کوشیدند و اهل محل با شادمانی ضمن احوالپرسی عادی تاکید می کردند ماه رجب آمد، اعمالش را بجا آورید . در واقع ماه رجب و شعبان مقدمات و پیش درآمدهای ماه مبارک رمضان هستند . استاد شهید آیة الله مرتضی مطهری ذیل تفسیر سوره ملک می گوید: «ما که بچه بودیم در منزل خود ما - من از هفت و هشت سالگی کاملا یادم است - اصلا این که ماه رجب دارد می آید مشخص بود، می گفتند یک هفته به ماه رجب مانده . . . سه روز مانده، امشب احتمالا اول ماه رجب است برویم برای استهلال در مسجد که جمع می شدند همه صحبت ها از آمدن ماه رجب بود . . . من از بچگی این را می دیدم، مرحوم ابوی ما و مرحوم والده ما غیر از اول و آخر ماه رجب و غیر از ایام البیض، نج شنبه ها و جمعه ها روزه بودند و بلکه مرحوم ابوی ما در بعضی از سال ها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه می گرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل می کردند . . . اصلا این ماه، ماه استغفار و توبه وعبادت است . . .»
پوینده طریق بندگی و سالک راه ملکوت و رهسپار وادی معرفت و چشم انتظار بهار طاعت و مشتاق دعا و مناجات و مسئلت که شیر روز و زاهدی در دل ظلمت است و با اقلیم توحید آشنایی دارد و از جام محبت و دلدادگی جرعه هایی جانبخش نوشیده و طالب قرب، کرامت، تعالی و فضیلت می باشد گاه رسیدن پربرکت سال همچون رجب، شعبان و رمضان همچون انسان هایی تشنه و مشتاق در انتظار گمشده آشنای خود در این مواقع بسر می برد تا از آب گوارا و نوشین حیات و معنویت سیراب شده و روح و روان خود را جانی نوین و طیب و طاهر ببخشد و با نظافت خانه دل و آراستن درون، خود را برای میهمانی خدا و درک لیلة القدر ماه مبارک مهیا کند . آنان که در وادی مراقبه و شهود در محضر خدای متعال گام برمی دارند چه خوب قدر چنین ایامی را می دانند و بسیار سخت تر و هوشیارتر و جدی تر از دنیاطلبان که به دنبال آن هستند تا مبادا سودی فانی و متاعی ارزانی از این نشئه از دستشان بیرون رود، مراقبند تا نکند نفعی باقی و تجارتی راقی برای آخرت، از کفشان ربوده گردد که زیان و نقصان را در این می بینند از این روست که حضرت امام خمینی در چنین مناسبت هایی عنایت افزونتری به خلوت و انس با خدای بی همتا و دوری از اغیار و کثرت این دیار نشان می دادند .
بر کسی که می خواهد به تصفیه درون بپردازد لازم است که برای دستیابی به خرسندی خداوند تمامی توش و توان خود را به کار گیرد و برای خالص نمودن اعمال و احوال خویش و مصون نگه داشتن آنها از هر گزندی، در ایام ماه رجب مبادرت ورزد که اگر بنده ای به اندک عملی به این شیوه و با این خصوصیات توفیق یابد او را کفایت می کند زیرا پاداشی که پروردگار برای عمل ناب و عاری از آلودگی خودخواهی و شرک و نفاق، در نظر گرفته از حساب و شماره بیرون است .
منبع:
نقش زن در زندگی:
زن به دلیل نقش خاصی که در دستگاه خلقت بر عهده دارد، به سرمایه های درونی بس گرانبهایی مجهّز است که جامعة بشری در رشد خود نیازمند این ارزش ها است. یکی از این سرمایه های درونی عاطفه است که در طول تاریخ و در تمامی اجتماعات نمودهای بسیار شکوهمندی داشته است این میل درونی اگر چه همة انسان ها کم و بیش وجو دارد اما بهرة زن از این عطیه الهی بیشتر است. این میل مقدس از یک سو زنان را برای همه نوع فداکاری، جهت زندگی و همسرش آماده می کند و همچون شمع فروزانی محفل خانواده را روشن می سازد؛ از سویی دیگر، زحمات طاقت فرسای پرورش نسلی را بر عهده دارد. به بیان دیگر: جامعة سالم نیازمند داشتن خانواده های سالم است و سعادت و سلامت هر جامعه در خانواده ها پی ریزی می شود و شمع فروزان محفل خانواده زن است. آنان هستند که با آکنده ساختن کانون خانواده از انس و صفا و الفت می توانند فضای فکری، فرهنگی، دینی و گفتگو های سیاسی و اجتماعی را نورانی کنند و عملاً درس مهر و صفا و از خود گذشتگی را از طریق فرزندان و همسران خویش به آیندگان بیاموزند.
چنانکه در تنظیم صحیح اقتصاد خانواده می تواند تأثیر به سزایی داشته باشد و با تدبیر و برنامه ریزی عاقلانه مرد را در تأمین هزینه و مخارج زندگی یاری رساند و به این وسیله الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشد.
نقش زن در جامعه:
اگر زن از ایفای نقش اجتماعی محروم شود، از رشد اجتماعی او کاسته می شود و جامعه ای که زنان آن از رشد فکری واجتماعی محروم باشند. مسلّماً جامعة رشد یافته ای نخواهد بود، زیرا جامعه از آحاد انسان هایی تشکیل می شود که با تربیت ها و فرهنگ های متفاوتی از خانواده ها شکل می گیرند و وارد اجتماع می گردند.
اینان در تعامل با هم، آداب و سنت ها و نظام ها و قانون های خاصی را به وجود می آورند. که دراثر پیوند با یکدیگر، ماهیت اجتماعی پیدا می کنند.
بنابراین سعادت و سلامت هر جامعه در خانواده ها پی ریزی می شود و انتقال ارزش های دینی، ملّی و فرهنگی و اجتماعی در درجة اوّل به عهدة خانواده ها به خصوص مادر است. پس می توان نتیجه گرفت که جامعة سالم نیازمند مادران سالم است و جامعة فرهنگی، دینی و ارزشی، جامعه ای است که مادران آن از بینش و تفکر سالم فرهنگی، دینی و ارزشی برخوردار باشند.
منبع:
من میدانستم که وظیفه آقای برونسی چیز دیگری است. او را نمیشد در خانه نگه داشت. دلش برای جبهه و حفظ ناموس وطن میتپید. آقای برونسی بعد از انقلاب چنان لیاقتی از خودش نشان داد که نامش به محافل خبری استکبار جهانی هم کشیده شد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه می خوانید گفتگویی کوتاه با سرکار خانم معصومه سبکخیز، همسر شهید برونسی است.
خانم سبکخیز در آستانه بیستوسوم اسفندماه و سالگرد شهادت شهید برونسی هستیم. کمی از این سالها برایمان بگویید.
بزرگکردن هشت فرزند سخت نبود؟
خداوند خودش وعده داده است که این دنیا گذراست. سعی کردم در این سالها به ائمه(س) توسل کنم و هر جوری بود، ایام را با آرامش در کنار بچهها گذراندم.
بچهها در زمان شهادت شهید برونسی، خیلی کوچک بودند. هیچوقت از شما پدرشان را نخواستند؟
باورتان میشود همین الان که قصد دارم برایتان آنروزها را تعریف کنم، صدای ضربههایی را که ابوالفضل به زمین میکوبید، در گوشم میشنوم؟ آنوقتها او دوسالش بود. سفره را که پهن میکردیم، غذایش را برمیداشت و جلوی عکس پدر میگذاشت و میگفت: «بابا بخور، بابا چرا نمیخوری؟» وقتی میدید عکس هیچ واکنشی نشان نمیدهد، چنان پا به زمین میکوبید و پشتسر من گریه میکرد که دیگر نمیدانستم چه کنم. حال فکر کنید این مسئله حالوروز همیشگی ما بود؛ اما هیچوقت در این سالها مقابل بچهها اشکی نریختم، همیشه سکوت کردم و در تنهاییهایم به ائمه(س) توسل کردهام.
با توجه به اینکه شهید برونسی مفقودالاثر بودند، در زمان بازگشت اسرا منتظرشان نبودید؟
آقای برونسی هنگام رفتن به من گفت: «آنقدر میجنگم تا شهید شوم؛ پس منتظرم نباش.» اما چون مفقودالاثر بود، باز هم ته دلم امید داشتم تا برگردد. در زمان بازگشت اسرا، بچهها مدام از من سوال میکردند: «آیا پدر ما برمیگردد؟» و تنها جواب من این بود: «انشاءا… با ظهور امامزمان(عج) حتما خواهد آمد»؛ اما آنها کوچک بودند و اینچیزها را متوجه نمیشدند. یادم هست بچههای بزرگتر، خواهر و برادر کوچکترشان را روی شانهها میگذاشتند، در خانه میچرخیدند و هر چه در تلویزیون پخش میشد، انجام میدادند و میگفتند. «آزاده ما در راه است. آزاده ما هم میآید.»
وجود هشت فرزند باعث نشد از رفتن همسرتان به جبهه جلوگیری کنید؟
من میدانستم که وظیفه آقای برونسی چیز دیگری است. او را نمیشد در خانه نگه داشت. دلش برای جبهه و حفظ ناموس وطن میتپید. آقای برونسی بعد از انقلاب چنان لیاقتی از خودش نشان داد که نامش به محافل خبری استکبار جهانی هم کشیده شد؛ حتی صدام برای سر او جایزه تعیین کرده بود. بهخاطر رشادتهایش مسئولیتهای مختلفی را برعهده او گذاشتند که آخرین آن فرماندهی تیپ۱۸ جوادالائمه(ع) بود. با همین عنوان هم در عملیات بدر به شهادت رسید. آخرین مرتبهای که برای خداحافظی با ما آمده بود، کارهایش خبر از رفتن بیبازگشتش میداد. آخرین روز به زیارت امامرضا(ع) مشرف شدیم؛ یکییکی بچهها را تا نزدیکی ضریح برد. سپس به خانه اقوام رفت و خداحافظی کرد. وقتی به خانه برگشتیم، رو به من پرسید: «اگر اینبار بروم و دیگر برنگردم، تو چه خواهی کرد؟» آن زمان فکر این هشت بچه و ازدستدادنش خیلی سخت بود. برای همین گفتم: «روز سوم شما خودکشی خواهم کرد.» ایشان ناراحت شد و جواب داد: «نکند بروم و شیطان تو را سست کند. من شما را به امامرضا(ع) سپردم و از ایشان خواستم هرازگاهی سری هم به خانوادهام بزنند» و این آخرین مرتبهای بود که او را دیدم. برعکس گذشته صبح قبل از رفتنش بچهها را بیدار نکرد، از زیر قرآن هم رد نشد، بلکه کناری ایستاد، رفت و بعد از مدتی خبر شهادتش را شنیدم و ۲۷سال بعد پیکرش تفحص شد. ما با خدا معامله کردیم، اگر گرفتاری هم هست، به خدا میگوییم. آقای برونسی به ما درس بلندنظری داد تا بایستیم و زندگی کنیم.
منبع: