روایت است که اولین شب جمعه ی ماه رجب ،
لیله الرغائب (( شب آرزوها )) نامیده شده ،
که در این روز فرشتگان گرداگرد خانه ی کعبه می چرخند و می گویند :
پروردگارا . حاجت ما را بر آورده کن .
خداوند می فرمایند : حاجت شما چیست ؟
فرشتگان می گویند : رحمت و مغفرت برای روزه داران ماه رجب.
اگر دلتان لرزید ، چشم هایتان بارید ، آسمانتان از نور الهی مشحون شد
ما را از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید .
از زندگی خود لذت ببرید بدون آنکه آن را با زندگی دیگران مقایسه کنید .
شاگردی از استادش پرسید : محبت چیست ؟
استاد در جواب گفت : به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور . اما در هنگام عبور از گندم زار ، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی !
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت .
استاد پرسید :چه آوردی ؟
و شاگرد با حسرت جواب داد : هیچ ! هر چه جلو می رفتم ، خوشه ها پر پشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین ، تا انتهای گندم زار رفتم .
استاد گفت : محبت یعنی همین !
شاگرد پرسید : پس ازدواج چیست ؟
استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور . اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی !
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت : به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم . ترسیدم که اگر جلو بروم ، باز هم دست خالی برگردم . همین !
صفیه نورآبادی / طلبه پایه هفتم
امام هادي(ع)مي فرمايند:
اعتبار مردم در دنيا به مال ودر آخرت به عمل آنهاست.
خدا : بنده ی من دو رکعت نماز شکر بخوان !
بنده : خدایا خسته ام … برایم مشکب است که نیمه شب بیدار شوم ؟
خدا : بنده ی من قبل از خواب این دو رکعت را بخوان !
بنده : خدایا …. دو رکعت زیاد است … امروز خیلی خسته ام راه دیگری نداری ؟
خدا : بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو «یا الله » .
بنده : خدایا من در رختخوابم ، اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد .
خدا : بنده ی من همان جا که دراز کشیدی تیمم کن و بگو یا الله .
بنده : خدایا هوا سرد است و من نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم .
خدا : در دلت بگو یا الله آن را برایت نماز شب حساب می کنیم .
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد .
خدا ملائکه ی من ، ببینید …. من این قدر ساده گرفته ام ، اما او خوابیده ، چیزی به اذان صبح نمانده … او را بیدار کنید . دلم برایش تنگ شده ، او امشب با من حرف نزده است .
ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم اما باز خوابید .
خدا : ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست .
ملائکه : پروردگارا ….. باز هم بیدار نمی شود .
خدا : اذان صبح را می گویند … هنگام طلوع آفتاب است . ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود ، خورشید از مشرق سر بر می آورد .
ملائکه : خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی ؟!
خدا : او جز من کسی را ندارد ، شاید توبه کرد . هنگامی که تو به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری !!!
دل نوشته های نیره اشرفی / طلبه پایه چهارم