آبروی حسین به کهکشان می ارزد / یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست / گفتا که حسین بیش از آن می ارزد . .
اون زمون ها آقای کافی سخنران و منبری اول کشور بود…
نزدیک های نیمه شعبان اومده بودن مسجد کاظم بیک.محمد پنج شش سال بیشتر نداشت و اورده بودمش زنونه پیش خودم.
آقای کافی رو خدا بیامرزه… اون شب میگفت:آی پدر و مادرها یک کاری کنید بچه هاتون سرباز امام زمان بشن…
همونجا دستام رو بلند کردم و از خدا خواستم محمد من سرباز امام زمان بشه.
——————شهید محمد حسن زاده مقدم
بسیار جالب!!!
“>
صاحب الزمان (عج) تا كي انتظار ؟
زمستان خسته شد از بي بهاري
جهان مي لرزد از اين بي قراري
گمانم جمعه اي باقي نمانده
خدايا تا به كي چشم انتظاري
>باز این چه شورش است؟ که در خلق عالم است باز این چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظيم است؟ کز زمين بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو کار جهان وخلق جهان جمله درهم است
گویا، طلوع میکند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست این رستخیز عام، که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن وملک بر آدمیان نوحه میکنند گويا، عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان وزمین، نور مشرقین پروردهٔ کنار رسول خدا، حسين
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشمروزگار به رو زار می گریست خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردندکوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد فریادالعطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه یسلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد
علت سرودن این ترکیب بند در دیوان محتشم چنین آمده است : موقعی که مولانا محتشم در مرثیه برادرش عبالفنی که در سفر مکه فوت کرده بود نوحه گری میکرد . شبی در عالم رویا امیرالمومنین را دید . حضرت به او میفرمایند : چرا در مصیبت برادرت مرثیه میگویی و برای فرزندم حسین مرثیه نمی گویی ، عرض میکند یا علی مصیبت حضرت امام حسین خارج از حد و حصر بوده و من نمی دانم از کدام مصائب او شروع کنم آن وقت حضرت امیرالمومنین می فرمایند بگو ” باز این چه شورش است که در خلق عالم است ” محتشم از خواب بیدار میشود و بقیه را میگویت تا می رسد به شعر
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
و در مصرع بعد متحیر میماند که چه بگوید که شایسته مقام حضرت ربوببی باشد ولی باز مدد به او رسید و در خواب حضرت ولی عصر را میبیند و به او می فرماید بگو ” کو در دل است و هیچ دلی بی ملال نیست ” پس بیدار شده و آن بند را به پایان می رساند
محتشم در بهمن ماه 966 - ربیع الاول 996 هجری - در کاشان درگذشت و آرامگاه وی در این شهر - واقع در محله محتشم - زیارتگاه عموم است.