بسم الله الرحمن الرحیم
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی …
بررسی مباحث مطرح شده در جلسه تعیین دستمزد #کارگران نشان میدهد با توجه به شرایط اقتصادی کشور، خانواده های کارگر باید یا به افزایش حقوق به اندازه مکفی در کنار تعدیل و بیکاری عده زیادی از همکاران و کاهش تولید و … بسنده کنند یا این افزایش اندک حقوق را تحمل کنند که ادامه حیات با آن بسیار سخت خواهد بود.
فلذا تنها راهکار فعلی برای نجات این خانواده ها همان #رزمایش_مساوات_وهمدلی است که حضرت آقا مطرح فرمودند.
گویا لازم است در این آزمون هم برای اثبات مسلمانیمان برگردیم به سبک مهاجرین و انصار در تقسیم اموالمان تا رستگار شویم؛
«وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(حشر/۹)
قطعا هر یک از حقوق بگیران میتوانند با اختصاص بخشی از درآمد ماهانه شان با کمی صرفه جویی، از فروپاشی یک خانواده ممانعت کنند.
و این فرصت خوبیست جهت عیار سنجی مسئولانی که ادعای حمایت از مردم و دردمندی به درد مردم را داشته و دارند.
بر همین اساس از همه مسئولان دعوت میکنیم با اختصاص بخشی از حقوق ماهانه شان به این #همدلی_مومنانه بپیوندند.
#نشر_حداکثری
✅ یک نفر یهودی که از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله طلبکار بود، تقاضای پرداخت طلب خود را نمود، ولی رسولالله فرمودند:
«اکنون پولی ندارم.»
یهودی گفت:
«از شما جدا نمیشوم، تا طلب مرا بپردازید.»
رسول الله فرمودند:
«من نیز در اینجا با تو مینشینم.»
آنها به اندازهای نشستند که رسولالله، نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء را همان جا خواندند.
اصحاب پیامبر، مرد یهودی را تهدید کردند و گفتند:
«چگونه یک یهودی، پیامبر اسلام را بازداشت کند؟!»
ولی رسول الله به آنها فرمودند:
«این چه کاری است که میکنید؟ خداوند مرا مبعوث نکرده تا به کسی ظلم کنم»
در این هنگام مرد یهودی، با گفتن شهادتین، مسلمان شد و گفت:
«ای رسول خدا! کاری که نسبت به شما انجام دادم از روی جسارت نبود، بلکه میخواستم ببینم آیا اوصافی که در تورات، درباره آخرین پیامبرخدا آمده است با شما مطابقت دارد یا خیر!
زیرا من در تورات خواندهام که:
محمد، بداخلاق نیست، با صدای بلند سخن نمیگوید، بدزبان و ناسزاگو نمیباشد.
اکنون به یگانگی خدا و پیامبری شما گواهی میدهم.»
?امالی صدوق – صفحه ۴۶۶
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جرّ و بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.
صدایت آشنا و پررنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ورانداز می کردند.
و تو خود را معرفی کردی:
« ای اهل عالم! من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم…»
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه»
بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «…در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم!
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گلفروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!
ماشینها بوقزنان و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني” قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم.”
کاش زودتر برسی…
نذرظهورش صلوات …
? امام زمان در توقیعی می فرماید: ما در مراعات شما کوتاهی و سستی نکردیم و یاد شما را فراموش نکردیم و اگر این نبود؛ هر آینه به شما بلای سخت نازل میشد و دشمنان، شما را مستأصل میکردند.
?پس بپرهیزید از خداوند و تقوا پیشه کنید و ما را بر بیرون آوردنِ شما از فتنه ای که بر شما آمده است،یاری کنید.
? این هشداری جدی است برای مهدیاران که خود حضرت صاحب الامر عامل ظهور را تقوا معرفی میکند?
?حاسِبوا قبلَ أَن تُحاسَبوا…?
? برگرفته از کتاب لواءالانصار
زندگی ما دست خداست هر چه او مقرر کرده است همان اجرا میشود ما که قرار است فوقش ۶۰ سال عمر کنیم و بعد بمیریم با بار گناهان…
اگر الان به دین خدا کمک کنیم و امانت خدا را که در دست ما است یعنی جانمان را به صاحبش برگردانیم چرا نکنیم و اگر نکنیم مسئولیم…
#شهید_علی_رفیقدوست?
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۳/۱/۱۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۱/۲۴ فکه ، عملیات والفجر۱