خداوند در آيات 71 و 72 سوره مريم درباره ورود همه انسان ها به جهنم مي فرمايد:
«وَ إِن مِّنكمُْ إِلَّا وَارِدُهَا كاَنَ عَلىَ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا، ثمَُّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا»
و هيچ كس از شما نيست مگر در آن وارد مى گردد. اين امر همواره بر پروردگارت حكمى قطعى است. آن گاه كسانى را كه پرهيزگار بوده اند مى رهانيم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى كنيم.
خطاب “كم” در كلمه منكم به عموم مردم است، چه كافر و چه مسلمان، به دليل اينكه در آيه بعد متقين را جدا كرده است: «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا» يعني پس از آن متقين را نجات مي دهيم.[1] در پاسخ به اين سوال كه آيا واقعا همه يكبار به جهنم برده مي شوند يا منظور آيه چيز ديگري است، ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد برخي معتقدند واقعا همه ما يكبار به جهنم وارد مي شويم ولي مومنان نمي سوزند، برخي معناي آيه را تنها مشاهده جهنم و حضور در كنار آن مي دانند تا مومنان حال اهل دوزخ را ببينند، برخي نيز معناي آنرا عبور از جهنم مي دانند، همانطور كه پل صراط از روي آتش مي گذرد و همه بايد از آن عبور كنند. در ادامه همين ديدگاه ها را با توضيحات بيشتر و همراه با دلايلشان بيان مي كنيم:
1. گروهي از مفسران معتقدند ” ورود” در اين آيه به معنى نزديك شدن و اشراف پيدا كردن است. يعنى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى يا براى مشاهده سرنوشت نهايى بدكاران، به كنار جهنم مى آيند، سپس خداوند پرهيزگاران را رهايى مى بخشد و ستمگران را در آن رها مى كند. در واقع اين ديدگاه ورود در جنهم را به معناي نزديك شدن به جهنم براي مشاهده كافران مي دانند. اين گروه به يكي از معاني واژه “ورد" كه به معناي دنبال آب رفتن است، استناد مي كنند. در اين معنا “وارد” نيز كسي است كه پيشاپيش كاروان مى رود، تا براى آنان آب پيدا كند.[2] بنابراين در اين معنا داخل شدن در آب مطرح نيست، تنها كنار آب رفتن را مي رساند. اين گروه هم چنين به چند آيه براي اثبات اين معنا استدلال كرده اند، از جمله اين آيه كه خداى تعالى در باره موسى وقتى كه به كنار چاه مدين آمد و در آنجا مردمى را بر سر چاه ديد، فرموده: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ[3]» و معلوم است كه موسى داخل آب نشد، پس در آيه مورد بحث هم معنا اين نيست كه مردم همگى داخل آتش مى شوند، بلكه تنها كنار آتش رفتن مد نظر است. علامه طباطبايي اين ديدگاه را پذيرفته است.[4]
2. برخي نيز منظور از ورود در آتش را عبور از آن دانسته اند. در حديثي از پيامبر اكرم(ص) مى خوانيم:"روز قيامت آتش به فرد با ايمان مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت، شعله مرا خاموش كرد.[5]” اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود. تعبير پر معنايى كه درباره پل صراط در روايات آمده كه “پل صراط بر روى جهنم كشيده شده، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است، نيكان از آن عبور مى كنند، و فجار در آتش مى افتند.” نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است. شيخ صدوق نيز آيه مورد بحث را بر همان صراط حمل كرده است.[6]
3. اما معنايي كه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه” ورود” در اينجا به معنى دخول است و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم مى شوند، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گويى از آنان دور مى شود و فرار مى كند، و هر جا آنها قرار مى گيرند خاموش مى گردد، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعله ور مى شوند.[7] اين گروه به آياتي مانند «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها[8]» و «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّار[9]َ» استناد كرده اند كه درباره ورود بت پرستان و فرعون به جهنم است و از آنجا كه اينها حتما داخل آتش مي شوند، در نتيجه ورود در جهنم در اين آيات به معناي دخول در آن است. علاوه بر اين جمله” ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا” (سپس پرهيزگاران را نجات مى دهيم) همچون جمله «نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها» (ستمگران را در آن وا مى گذاريم) همه شاهد براى اين معنى است، زيرا تنها پس از دخول واقعي در آتش است كه نجات متقين از آن و باقي گذاشتن ظالمان در آن معنا پيدا مي كند. نه اينكه اصلا داخل نشده باشند ولي گروهي نجات پيدا كنند يا در آن باقي بمانند.
بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند از جمله از” جابر بن عبد اللَّه انصارى” چنين نقل شده كه شخصى از او درباره اين آيه پرسيد جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت: مطلبى با اين دو گوش خود از پيامبر (ص) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هر دو كر باد! مى فرمود: ” ورود در اين آيه به معنى دخول است، هيچ نيكوكار و بدكارى نيست مگر اينكه داخل جهنم مى شود، آتش در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه كه بر ابراهيم بود، تا آنجا كه آتش از شدت سردى فرياد مى كشد، سپس خداوند پرهيزگاران را رهايى مى بخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند.[10]
اما چرا بايد خداوند چنين كاري انجام دهد و نيكوكاران را وارد جهنم كند:
فائده ورود به آتش اين است كه انسان عذابهاى آن را ببيند و در نتيجه قدر تفضل خدا و نعيم بهشت را بداند و بيشتر خوشحال و مسرور شود، و همچنين هيچكس را داخل جهنم نمى كند مگر بعد از آن كه او را به بهشت مشرف كند تا نعمتهاى بهشت و ثوابهاى آن را ببيند، و در نتيجه در جهنم عقوبتشان سختتر و حسرتشان بر فوت بهشت و نعيم آن بيشتر شود. اين فائده در روايات نيز ذكر شده است.[11]
در نهايت بايد گفت هر سه معنا قابل قبول مي نمايد و هر كدام توجيه عقلي نيز دارد. اينكه ورود به معناي دخول در آتش باشد اما مومنان با دخول در آن نسوزند و هدف اين باشد كه آنها قدر بهشت را بيشتر بدانند؛ يا به معناي كنار آتش رفتن باشد تا مومنان حال جهنميان را ببينند و جهنميان نيز با ديدن آنها حسرت بيشتري بخورند؛ يا منظور عبور از آتش باشد كه مراد همان پل صراط است كه از روي آتش مي گذرد؛ همه اين معاني هم توجيه عقلي دارد و هم دليل نقلي و هيچ يك سوختن و عذاب كشيدن مومنان را در آتش نشان نمي دهد؛ بلكه هدف اين است كه مومنان قدر بهشت را بدانند و جهنميان حسرت بيشتري بخورند.
پي نوشت:
[1] . الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1417ق، ج14، ص: 89
[2] . المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، دارالعلم الدار الشامية،1412ق، ص: 865
[3] . و چون به آب مدين رسيد بر آن، گروهى را ديد كه (گوسفندان خود را) آب مى دادند. قصص،23
[4] . الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص: 90
[5] . تقول النار للمؤمن يوم القيامه جز، يا مؤمن! فقد اطفا نورك لهبى
[6] . الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص: 94
[7] . مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو،1372ش، ج6، ص: 812
[8] . بى گمان شما و آنچه به جاى خداوند مى پرستيد فروزينه دوزخيد شما در آن در مى آييد. انبياء،99
[9] . او در روز رستخيز، پيشاپيش قومش مى آيد و آنان را به دوزخ درمى آورد و بد آبشخورى است كه بدان درمى آيند.هود،98
[10] . مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو،1372ش، ج6، ص: 812
[11] . تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية،1374، ج13، ص: 120
درباره تاثیرات استمرار بر گناه گفت: گناه یک خاصیتی که دارد انسان را سست میکند و بر معرفت قلبی او تاثیر مستقیم میگذارد، این موضوع حتی در علوم باستانی از زبان ابن سینا و غیره مطرح شده است.
چه با انسانهایی بودند که هیئتی و مومن بوده اند، اما آلوده گناهی میشود که آن را کوچک میشمارد و اصرار به مداومت آن میکند به همیسن علت آهسته ذهنش منحرف میشود و شُبهات به افکارش راه پیدا میکنند. خیلی از این شبهات منشا آن کم معرفتی یا بی معرفی به دین نیست بلکه گناه و دل باختن به آن است.
حجت الاسلام کاشانی با تاکید بر کثرت استغفار در روز، بیان کرد: دلیل سهل انگاری در نماز هم گناه است، باید از گناه فرار کرد، باید به سمت توبه رفت که اگر این گناه در سر آدم بماند راه نفوذ را باز میکند و انسان به مرور به همه مسائل دینی سست و کم اراده میشود.
وی تصریح کرد: موسیقی حرام، ارتباط با نامحرم و خیانت از گناهانی هستند که همه چیز را از بین میبرد و خانواده و اعتقاد انسان را از ریشه میزند. این گناهان در کمین انسانهای مذهبی و مومن بیشتر قرار دارد تا انسانهای بی قید، زیرا آنها بیشتر مراقبت میکنند و همین کار را دشوار خواهد کرد.
کاشانی در پایان تشریح کرد: نماز همانطور که در قرآن اشاره شده است میتواند محافظ در برابر این گناهان شود طوری که اهمیت به آن انسان را نجات می دهد، به این علت است که در گزینش های خود در ازدواج این موضوع را باید در اولویت دانست.
منبع:
سخنان گوهر بار حجت الاسلام کاشانی
احادیث معصومین(علیهم السلام) به مثابه چراغهایی هستند که در ظلمات و تاریکیها مسیر را به انسان نشان میدهند. هر چه ما انسانها عمل و گفتارمان نزدیک و شبیه به افعال ائمه هدی شود بدون تردید کفهی اعمال نیک ما در آخرت سنگینتر خواهد شد.
بهترین بندگان خدا
« سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان که هر گاه نیکى کنند خوشحال شوند و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.
در میان مسلمانان از آن روست که از منابع اصلی استنباط احکام در فقه و عقاید در علم کلام محسوب میشود. همچنین احادیث از منابع اولیه پژوهشهای تاریخی است.
امام رضا علیه السلام:
إجتَهِدوا أن زَمانُکُم أربَعَ ساعاتٍ: ساعَةً مِنهُ لِمُناجاةِ اللّه ِ. و ساعَةً لِأمر المَعاشِ و ساعةً لِمُعاشَرَةِ الإخوانِ و الثِّقاتِ و الَّذینَ یُعَرِّفُونَ عُیُوبَکُم و یَخلِصونَ لَکُم فِی الباطِنِ و ساعَةً تَخلُونَ فِیها لِلَذّاتِکُم و بِهذِهِ السّاعَةِ تَقدِروُن عَلَى الثَّلاثِ ساعاتٍ؛
امام رضا علیه السلام:بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید: زمانى براى مناجات با خدا؛ زمانى براى تأمین معاش؛ زمانى براى معاشرت با برادران و معتمدانى که عیب هایتان را به شما مى شناسانند و در دل شما را دوست دارند، و ساعتى براى کسب لذّت هاى حلال با بخش چهارم توانایى انجام دادن سه بخش دیگر را به دست مى آورید.
منبع:
[ فقه الرّضا علیه السلام، ص. ۳۳۷.]
يكى از اصحاب خاصّ امام علىّ (علیه السلام) به نام اصبغ بن نباته حكايت نمايد:
روزى در محضر امام عليه السلام نشسته بودم كه ناگهان غلام سياهى را آوردند؛ كه به سرقت متّهم بود.
هنگامى كه نزد حضرت قرار گرفت ، از او سؤال شد: آيا اتّهام خود را قبول دارى ؟؛ و آيا سرقت كرده اى ؟
غلام اظهار داشت : بلى اى سرورم ! قبول دارم ، حضرت فرمود: مواظب صحبت كردن خود باش و دقّت كن كه چه مى گوئى ، آيا واقعا سرقت كرده اى ؟
غلام عرضه داشت : آرى ، من دزد هستم و سرقت كرده ام .
امام عليه السلام غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: واى به حال تو، اگر يك بار ديگر اعتراف و اقرار كنى ؛ دستت قطع خواهد شد، باز دقّت كن و مواظب گفتارت باش ، آيا اتّهام را قبول دارى ؟ و آيا سرقت كرده اى ؟
در اين مرحله نيز بدون آن كه تهديد و زورى باشد، گفت : آرى من سرقت كرده ام ؛ و عذاب دنيا را بر عذاب آخرت مقدّم مى دارم .
در اين لحظه حضرت دستور داد كه حكم خداوند سبحان را جارى كنند؛ و دست او را قطع نمايند.
اصبغ گويد: چون طبق دستور حضرت ، دست راست غلام را قطع كردند، دست قطع شده خود را در دست چپ گرفت و در حالى كه از دستش خون مى ريخت ، بلند شد و رفت ؛ در بين راه شخصى به نام ابن الكوّاء به او برخورد و گفت :
چه كسى دستت را قطع كرده است ؟
غلام در پاسخ چنين اظهار داشت : سيّد الوصيّين ، امير المؤ منين ، حجّت خداوند، شوهر فاطمه زهراء سلام اللّه عليها، پسر عمو و خليفه رسول اللّه صلوات اللّه عليه دست مرا قطع نمود.
ابن الكوّاء گفت : اى غلام ! دست تو را قطع كرده است و اين همه از او تعريف و تمجيد مى كنى و ثناگوى او گشته اى ؟! غلام در حالتى كه خون از دستش مى ريخت گفت : چگونه از بيان فضايل مولايم لب ببندم و ثناگوى او نباشم ؛ و حال آن كه گوشت و پوست و استخوان من با ولايت و محبّت او آميخته است ؛ و دست مرا به حكم خدا و قرآن قطع كرده است .
وقتى اين جريان را براى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام مطرح كردند، به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه عليه فرمود: بلند شو و برو آن غلام را پيدا كن و همراه خود بياور.
پس امام مجتبى عليه السلام طبق دستور پدر حركت نمود و غلام را پيدا كرده و نزد آن حضرت آورد؛ و حضرت به او فرمود: دست تو را قطع كرده ام و از من تعريف و تمجيد مى كنى ؟!
غلام عرضه داشت : بلى ، چون گوشت ، پوست و استخوانم به عشق ولايت و محبّت شما آميخته است ؛ مى دانم كه دست مرا طبق فرمان خداوند متعال قطع كرده اى تا از عذاب و عقاب الهى در آخرت در امان باشم .
اصبغ افزود: حضرت با شنيدن سخنان غلام ، به او فرمود: دستت را بياور؛ و چون دست قطع شده او را گرفت ، آن را با پارچه اى پوشاند و دو ركعت نماز خواند؛ و سپس اظهار نمود: آمّين ، بعد از آن ، دست قطع شده را برگرفت و در محلّ اصلى آن قرار داد و فرمود: اى رگ ها! همانند قبل به يكديگر متّصل شويد و به هم بپيونديد.
پس از آن ، دست غلام خوب شد؛ و ديگر اثرى از قطع و جراحت در آن نبود؛ و غلام شكر و سپاس خداوند متعال را بجاى آورد و دست و پاى امام عليه السلام را مى بوسيد و مى گفت : پدر و مادرم فداى شما باد كه وارث علوم پيامبران الهى هستيد
منبع:
فضائل ابن شاذان : ص 370، ح 213،
خرائج راوندى : ج 2، ص 561، ح 19،