«حیاء» زیربنای دینداری
ما قاصر هستیم، در یک حد، دین را میشناسیم امّا سطحی نگریم، گاهی ممکن است نتوانیم ابعاد یک فعل را از نظر مفاسدش ادراک کنیم. آن کسی که خالق من و تو است خیلی خوب میفهمد که اگر این کار از من سر بزند برای من یا جامعه من چه نقش تخریبیای دارد. لذا آن کار را تحریم میکند که نباید این کار انجام شود یا عملی را واجب میکند که باید این کار انجام شود.
اینجا است که مسأله حیاء مطرح میشود، چون اصلاً نقش حیاء این است که از عمل قبیح و زشت بازدارندگی میکند. دقت کنید که مسأله حیاء نقش زیربنایی دارد، اینطور نیست که یک امر سطحی باشد.
اثر ترویج بی حیایی توسط فرهنگسازان جامعه
برخی فهمیده یا نفهمیده سطح حیاء را پایین آوردند. یکی از مشکلات اساسی جامعه ما ترویج بیحیایی است یعنی دارند قُبح اعمال قبیحه را در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری میشکنند. همان کسانی که فضای پنجم در جامعه را میسازند، یعنی فضایی که حاکم بر آن چهار محیط خانوادگی و آموزشی و رفاقتی و شغلی است. هرچه در آن چهار محیط میبافند، این افراد باز میکنند. پدر و مادر، مدرسه بچه را درست میکنند امّا آن فضاسازان که فضای حاکم بر سطح کل جامعه را میسازند، میآیند با ترویج بیحیایی بچه را تخریب میکنند. قُبح قبیح را از بین میبرند. یعنی در یک محیط متشرّعانه یک سنخ هستند که قبح اعمال قبیح را از نظر گفتاری، رفتاری و دیداری از بین میبرند.
منبع:
متن دروس اخلاق > آیت الله مجتبی تهرانی(ره) > آثار مخرب ترویج بی حیایی
دلهای بیمار
شاید تجربه کرده باشید، اگر سگی گرسنه رو به شما آورد و همراهتان نان یا گوشت باشد، آیا به گفتن چخ رد میشود؟! چوب هم بلند کنی فایده ندارد او گرسنه است و چشمش به غذا است. چوبش هم بزنند فایده ندارد و دست بردار نیست. اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، با آن شامهی قوی که دارد چون میفهمد چیزی نداری تا گفتی چخ فوراً میرود.
دل شما نیز مورد نظر شیطان است، نگاهی به دل میکند، اگر آذوقهی او مانند حب مال و زر و زیور و شهرت و مقام و حسادت و بخل و … در آن باشد میبیند بهبه! چه جای خوبی برای او است، همانجا متمرکز میشود. اگر صدهزار بار هم «اعوذُ بالله مِن الشّیطانِ الرَّجیم» بگویی به این چخها رد نمیشود، چون این دشمن خیلی سرسخت است.”ان الشیطان “بلی اگر طعمهاش را دور کردی، آنگاه میبیند وسیلهی ماندن ندارد و با یک استعاذه فرار میکند.
منبع:
آیتالله دستغیب، استعاذه، ص58
درایه 71 سوره مریم،آمده؛:
” وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلّا وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ” ، ” ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظّالِمِینَ فیها جِثِیّاً “
” هیچ کس از شما نیست ، مگر آنکه وارد دوزخ شود ؛ این حکم حتمی پروردگار توست ” ، ” سپس افرادی را که با تقوا بوده اند ، نجات می دهیم و ستمکاران را که به زانو درآمده اند ، در آن رها می کنیم “.
نظرات درباره کلمه (واردها) متفاوت است:
علامه طباطبایی میفرمایند: با اینکه از عبارت آیه بعد که میفرماید: «ونذر الظالمین فیها جثیا»، ورود به معنای دخول فهمیده میشود اما «نجات متقین از آتش مستلزم این نیست كه داخل آتش شده باشند، زیرا نجات همانطور كه با انقاذ شخص داخل مهلكه صادق است، با دور كردنش از مهلكه نیز صادق است، و اگر كسى را كه مشرف به هلاكت شده از هلاكت دور كنیم او را نیز نجات داده ایم… پس حق مطلب این است كه ورود بر بیش از حضور و اشراف (البته اختیارى ) دلالت ندارد… و معناى این دو آیه چنین است كه : هیچ یك از شما - متقیان و ظالمان - نیست، مگر آنكه به زودى در لبه و پرتگاه آتش قرار مىگیرید.» .
ترجمه تفسیر المیزان،ج۱۴، ص 126-125.
صادق آل محمد(علیهالسلام) میفرماید: صراط در دنیا عبارتست از امامى كه اطاعتش بر خلق واجب شده، و اما صراط در آخرت، پلى است كه بر روى جهنم زده شده ، هر كس در دنیا از صراط دنیا به درستى رد شود، یعنى امام خود را بشناسد، و او را اطاعت كند، در آخرت نیز از پل آخرت به آسانى مى گذرد و كسی كه در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم قدمش بر پل آخرت مى لغزد، و به درون جهنم سقوط مى كند
منبع:
http://www.shahrekhabar.com/cultural/148238892072689
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در سخنان خود گفته است: وقف یعنی از خودت بکن و به جامعه تحویل بده. من که خانهام را وقف میکنم یعنی خانه برای من بود. وقتی میگویم: وقف یعنی از خودم کندم برای امت.دلیل وقف و راه وقف و موانع و تذکرات.
اما دلیل، دلیل وقف.عمر کوتاه است. عمر طبیعی هم که هفتاد، هشتاد سال است هم کوتاه است. چیزی نیست. حالا بگذریم که گاهی وقتها «بَغْتَة» هست. در قرآن چهارده مرتبه گفته: «بَغْتَة» یعنی آدم فکر میکند، آدم قبرستان که میرود عکس جوانها گاهی بیش از عکس پیرمردهاست. اینطور هم نیست که آدم بداند تا کی هست.
آخر بعضی میگویند: باشد بعد. خوب باشد بعد شما میدانی بعدش کی است؟ آخرش کی است؟ ببینید چیزهای معروف، مثلاً یک خط مستقیم میکشیم، میگوییم: این راه مستقیم است. حالا فعلاً ما جوان هستیم. بگذار خوش باشیم. صفا کنیم، حالا کج هم شدیم، شدیم. بگذار کج شویم. هان، کج شویم. آخر عمر برمیگردیم، توبه میکنیم و آدم خوبی میشویم. یک چنین مثلثی در ذهنش هست که راه مستقیم این است ولی حالا بگذار یک خرده ما پشتمان را ببندیم و پولهایمان را جمع کنیم. زندگی را سر و سامان بدهیم، کج هم شدیم، شدیم.
با دروغ و کم فروشی و اختلاس، پیر که بشویم، برمیگردیم. این مثلث دو سه اشکال هندسی دارد. یکی اینکه خط مستقیم صاف است، وقتی کج میشوی بالا نمیروی. وقتی کج شوی، پایین میآیی. دوم اینکه آخر خط معلوم است کجاست. آدم نگاه به آخر میکند، تا دید دو سال دیگر بیشتر زنده نیست سریع برمیگردد.
شما آخر عمرت کی است؟ من آخر عمرم کی است؟ شما بنویس به من بده که شما تا نود سالگی هستی، من هم زیرش مینویسم که 85 سال برو خوش باش. نمیدانم تا کی هستم؟ آخر خط معلوم است. میشود سر و ته کرد. آخر عمر معلوم نیست کی است.
منبع:
از نظر حضرت امام(ره) جوهر و ذات انسان روح و نقس ناطقه اوست که در صورت قوّت آن، باکی از ضعف و معلولیت جسمانی نیست.
نگاه ویژه امام خمینی به معلولین، انسانیت به روح است نه به جسم
بنابر آمار سازمان بهداشت جهانی ده درصد جمعیت جهان را معلولین جسمی-حرکتی تشکیل می دهند. این آمار در کشور عزیزمان ایران به دلیل وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله درصد بالاتری را به خود اختصاص داده است. جوانان ایثارگر این مرز و بوم در برهه ای از تاریخ از جان خود سرمایه گذاشتند و جمع کثیری از آنان به جامعه معلولین پیوستد.
وظیفه ای که بنیان گذار انقلاب امام خمینی (س)، در دیدار با جامعه معلولان ایران بر آن تاکید کرده اند.
اما جنبه مهم تری که نباید از خاطر دور داشت توجه به عوامل روحی – روانی است که در سلامت جامعه معلولان بسیار اثر گذار است. از نظر حضرت امام(س) انسان موجودی است که هم دارای بعد جسمانی است و هم ساحت روحانی دارد. آنچه نقش بسزایی در ساخت شخصیت انسان دارد بعد روحانی اوست. به ویژه که بسیاری از آنکه به جسم نسبت دهند به روح منتسب می دانند و مصیبت بزرگ را معلولیت روح می دانند که به مراتب افراد بیشتری در جامعه با آن درگیر هستند. از نظر ایشان لُبّ انسان روح و نقس ناطقه اوست که در صورت قوّت آن، باکی از ضعف و معلولیت جسمانی نیست. امام در تایید دیدگاه خود به شماری از علما و دانشمندان جهان اشاره دارند که معلولیت جسانی داشته اند، اما این معلولیت مانع رشد آنان در زندگی نبوده است.
در ذیل متن کامل سخنان حضرت امام که در جمع اعضاى جامعه معلولین ایران در تاریخ 57/12/7 و به فاصله کمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیان فرموده اند، آورده شده است:
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از شما آقایان که نماینده جامعه معلولین هستید تشکر مىکنم. خداوند ان شاء اللَّه شماها را سلامت بدارد. خداوند شفاى عاجل به شما عنایت فرماید. باید بدانند جامعه معلولین که انسان داراى روحى است و جسمى. آنکه انسان به او انسان است، روح انسان است نه جسم انسان. دعا کنید که آنهایى که روحشان معلول است، آنها شفا پیدا کنند. و دعا کنید که شما جامعه معلولین جسمى، معلولین روحى نباشید. اگر روح شما سالم باشد و روح شما آزاد و قوى باشد، چه باک که دست یا پاى انسان معلول باشد. دست و پاى انسان مناط انسانیت نیست. این قشر [پوسته و ظاهر] است؛ لُبِّ [جوهر و ذات] انسان روح انسان است، نفس ناطقه انسان است. وقتى نفس ناطقه انسان قوى شد، باکى از این نیست که جسمش علیل باشد. انسان به روح، انسان است. ما در نوابغ عالم داشتیم اشخاصى که نابینا بودند ولى نابغه بودند. اشخاصى که معلول بودند ولى از علما و نوابغ بودند، از فلاسفه بودند. شما هیچ غم نداشته باشید که [از] یک پا یا یک دست یا چشم معلول هستید. شما امیدوارم که در این جامعه به واسطه قوّت روحى که دارید و به واسطه سلامت روح که دارید، در این جامعه سرفراز و سربلند باشید.
امیدوارم خداوند شما را حفظ کند. و شما هم که در این نهضت شریک بودید و هستید و برادران ما هستید، خداوند همه شما را شفا بدهد؛ و روح شما که فوق جسم است و انسانیتتان به روح است، با سلامت و سعادت باشد.
و السلام علیکم
منبع:
(صحیفه امام، ج6، ص: 246 و 247)