ایمان را در بین خودتان ،دربین مجموعه تان،دربین زن وبچه تان وخانواده تان تقویت کنید .من
میخواهم به شما برادران وجوانان ومردان وزنان عزیز هشدار دهم که مراقب خانواده هایتان باشید .
منبع:
سخنان مقام معظم رهبری83/7/13
بحث ما درباره ارزش محبت خدا و راههاي رسيدن به آن بود. يکي از راهها استفاده از الگوي محبتهاي طبيعي و عادي است. بايد ببينيم وقتي انسان ميخواهد با کسي رابطه دوستي برقرار کند، چه کار ميکند؟ بهترين لذتي که محب از محبوبش ميبرد، اين است که محبوب نيز او را دوست بدارد. بنابراين بايد کاري کند که محبوب هم با او رابطه محبت داشته باشد و براي اين كار بايد طبق خوشايند محبوب رفتار کند. اگر انسان بخواهد با کسي رابطه دوستي برقرار کند، اما کارهايي از او سر بزند که طرف آن را نميپسندد، هيچگاه ارتباطي قوي بين آنها برقرار نميشود. هنگامي رابطه عاطفي بين دو نفر پيدا ميشود که در جهتي همديگر را بپسندند. البته اين ميل حالات افراطي نيز دارد، مثل اينکه انسان بخواهد محبوب او را بيشتر از ديگران دوست بدارد و يا اينکه هيچ کس ديگر جز او را دوست نداشته باشد. اين همان آفتي است که برادران يوسف در محبتهاي انساني به آن مبتلا شدند؛ هر کدام ميخواست پدر او را بيشتر دوست بدارد، ولي ديدند که پدر يوسف را بيشتر دوست ميدارد. اين بود که تصميم گرفتند او را بکشند و بالاخره در چاه انداختند. با اينکه حق اين بود که آنها نيز بيشترين علاقه را به يوسف که داراي اين همه فضائل و کمالات بود، داشته باشند، اما خودخواهي، خودپرستي و انحصارطلبي باعث شد که نه تنها برادرشان را دوست نداشته باشند، بلکه براي نابودي او اقدام کنند.
نتيجه اينکه راه طبيعي براي ارتباط عاطفي با ديگران، اين است که انسان کاري کند که آنها خوششان بيايد. همه انسانها به طور فطري اين مسأله را ميفهمند و ميکوشند که چيزهايي ناخوشايند محبوب را از خود ظاهر نکنند تا مانع برقراري آن ارتباط عاطفي نشوند. اگر ما بخواهيم با خدا رابطه محبت داشته باشيم، بايد همين کار را بکنيم. اگر کاري کنيم که خدا خوشش بيايد، حتما خدا نيز ما را دوست خواهد داشت و به دنبال آن اين رابطه بهصورت زيگزاگ تقويت ميشود. در روايات نکتههاي بسيار لطيفي در اين باره آمده است که براي تيمن و تبرک برخي از آنها را قرائت ميکنيم.
منبع:
درسهای اخلاقی از اقای مصباح یزدی
أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ، وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، وَ جَعَلْتَ عَلَى ذَلِكَ الْبَابِ دَلِيلًا مِنْ وَحْيِكَ لِئَلَّا يَضِلُّوا عَنْهُ، فَقُلْتَ تَبَارَكَاسْمُكَ: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ، نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ، يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِكَ الْمَنْزِلِ بَعْدَ فَتْحِ الْبَابِ وَ إِقَامَةِ الدَّلِيلِ؛
حضرت در اين فقره از دعا به خداوند عرض ميکند: تو خدايي هستي که براي بندگانت دري را به سوي عفو خود باز کردي – گويا حضرتْ منزلگاه عفو را به خانهاي يا به کاخي تشبيه ميفرمايد که خداي متعال دري براي او قرار داده که آن در را به روي مردم باز کرده است – و آن را توبه نام نهادي. [اما آدرس اين منزلگاه کجاست؟] و وحياي نازل کردي و بندگان را به وسيله اين وحي به سوي آن در راهنمايي کردي تا از آن گمراه نگردند. [آدرس خانه عفو اين آيه شريفه است] که فرمودي: به سوي خداي متعال صادقانه و خالصانه بازگشت و توبه نصوح کنيد؛ باشد که خداي متعال بديهاي شما را بپوشاند و شما را وارد بهشتهايي کند که در پاييندست آنها و زير درختهاي آنها نهرها جاري است. در آن روزي که خداي متعال پيغمبر و دوستانش را خوار نميکند، بلکه آنها را عزيز ميدارد؛ روزي که اولياي خدا در حال حرکت به سوي آن بهشت موعود هستند و نور آنها پيشاپيش آنها و به طرف راست آنها ميتابد [با اينکه آنها چنين نوري دارند در عين حال] از خدا ميخواهند که نورشان را کامل کند و آنها را مشمول غفران و آمرزش خود قرار دهد – رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ1. حضرت در پايان اين فراز ميفرمايد: وقتي خداوند چنين بابي را گشوده و آدرس آن را هم مشخص نموده پس ديگر عذر کسي که وارد اين خانه نشود چيست؟!
پيداست اين فرازها ذکر اوصاف الهي است براي اينکه بنده مستعد درک رحمت الهي شود و براي توبه و درخواست آمرزش گناهان آماده گردد. انتخاب اين اوصاف به خاطر مناسبتي است که اين اوصاف با پايان ماه رمضان دارند تا اگر بنده هنوز لغزشي دارد از خدا بخواهد که آن لغزشها را ببخشد و او را وارد خانه عفو و رحمت الهي کند. گرچه آيات درباره توبه در قرآن فراوان است، اما در اين فراز از بين آياتي که درباره توبه سخن گفتهاند آيهاي انتخاب شده که آن اوصاف خاص در آن ذکر شده است.
منبع:
تحريم، 8.
به قدر تعليم، يا شايد بيش از تعليم، به تربيت بينديشيد. بجز در يك جا در قرآن، كه «يعلّمهم» جلوتر از «يزكّيهم» است، همه جا «يزكّيهم» - تزكيه - بر تعليم مقدم است؛ «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة». اين شايد نشان دهندهى اين است كه تزكيه جايگاه برترى دارد. مخاطبان خودتان را تزكيه كنيد، تربيت كنيد. اين تربيت هم همين طور كه عرض كرديم، «من نصب نفسه للنّاس اماما فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره»، سخت است. اين كار سخت را هم بايد انجام داد.
«يبلّغون رسالات اللَّه»خب، اگر بناست من و شما تبليغ رسالات الهى را بكنيم، منتظر شياطين انسى و جنى باشيم. به ما حمله ميكنند؛ آماده بشويم. از لحاظ روحى، در درون خود حصار مستحكمى به وجود بياوريم - كه اين حصار، حصار ايمان و توكل است - تا مغلوب نشويم و از درون شكست نخوريم. فرار و هزيمت بيرونى، ناشى از فرار و هزيمت درونى است. شكست درون انسان است كه شكست بيرونى را نصيب انسان ميكند، بر انسان تحميل ميكند. اگر شما در دلت شكست نخورى، هيچ كس نميتواند شكستت بدهد. حصارى كه بايد در دل شما به وجود بيايد، حصار ايمان به خدا و توكل علىاللَّه است؛ «و على اللَّه فليتوكّل المؤمنون»، «و على اللَّه فليتوكّل المتوكّلون»،«و من يتوكّل على اللَّه فهو حسبه»،«ا ليس اللَّه بكاف عبده»؛ اينها درسهاى ماست. قرآن را با تأمل بخوانيم؛ اينها را به عنوان درس ياد بگيريم، اينها دستورالعمل زندگى است. اين، يك جور آمادگى است.
منبع:
فضائل اخلاقی از مقام معظم رهبری
داستان را حتماً بخوانید……
مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجید شد.
در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را تبدیل کرد و راهي مسجید شد.
در راه مسجید، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه مسجد دو بار به زمين افتاديد.))، به خاطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ
بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.
مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او
نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد:
((من شما را در راه مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.)) وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به مسجید مطمئن ساختم.
نتيجه داستان:
کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.
منبع:
داستان آموزنده